معنی کلامی را بیان کردن، واضح و آشکار ساختن معنی سخن، شرح و بیان، در ادبیات در فن بدیع بیان کردن مضمونی در الفاظ فشرده و پوشیده و بعد به شرح آن پرداختن، برای مثال به کردار دل و عیش و سرشک و جسم من داری / دهن تنگ و سخن تلخ و لبان لعل و میان لاغر علم بیان کردن و توضیح دادن معانی آیات قرآن و احادیث
معنی کلامی را بیان کردن، واضح و آشکار ساختن معنی سخن، شرح و بیان، در ادبیات در فن بدیع بیان کردن مضمونی در الفاظ فشرده و پوشیده و بعد به شرح آن پرداختن، برای مِثال به کردار دل و عیش و سرشک و جسم من داری / دهن تنگ و سخن تلخ و لبان لعل و میان لاغر علم بیان کردن و توضیح دادن معانی آیات قرآن و احادیث
سست گردانیدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، برانگیختن عامل بر سستی در عمل وی. (از اقرب الموارد) ، پراکنده و پریشان گردیدن ابر، و آرمیدن و آماده شدنش به باریدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
سست گردانیدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، برانگیختن عامل بر سستی در عمل وی. (از اقرب الموارد) ، پراکنده و پریشان گردیدن ابر، و آرمیدن و آماده شدنش به باریدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
آشکارا کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رسوا کردن کسی را. (از اقرب الموارد). شهرت دادن رسوایی کسی را چنانکه کسی را بر خر سوار کرده بشهر گردانیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، شمشیر برکشیدن از نیام وبرداشتن آن بر مردم یا عام است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شمشیر از نیام برکشیدن. (آنندراج). برکشیدن شمشیر و برداشتن آن بر مردم. (از اقرب الموارد)
آشکارا کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رسوا کردن کسی را. (از اقرب الموارد). شهرت دادن رسوایی کسی را چنانکه کسی را بر خر سوار کرده بشهر گردانیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، شمشیر برکشیدن از نیام وبرداشتن آن بر مردم یا عام است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شمشیر از نیام برکشیدن. (آنندراج). برکشیدن شمشیر و برداشتن آن بر مردم. (از اقرب الموارد)
پاک کردن. (منتهی الارب) (دهار) (غیاث اللغات) (آنندراج). پاک گردانیدن و از همین است تطهیر ختان، ختنه کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : کار اوو تو تا گه تطهیر کار طفل است و آن حجامش شکرش در دهان نهد و آنگه ببرد پاره ای ز اندامش. خاقانی. و رجوع به تطهیر کردن شود، شستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). غسل دادن چیزی به آب. (از اقرب الموارد). پاک کردن از معصیت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). - تطهیر سرائر، عبارت است از لب ّ لباب و غایت علم سلوک. (کشاف اصطلاحات الفنون). - تطهیر قلب، راه ندادن خیالات فاسد در دل. (انجمن آرا)
پاک کردن. (منتهی الارب) (دهار) (غیاث اللغات) (آنندراج). پاک گردانیدن و از همین است تطهیر ختان، ختنه کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : کار اوو تو تا گه تطهیر کار طفل است و آن حجامش شکرش در دهان نهد و آنگه ببرد پاره ای ز اندامش. خاقانی. و رجوع به تطهیر کردن شود، شستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). غسل دادن چیزی به آب. (از اقرب الموارد). پاک کردن از معصیت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). - تطهیر سرائر، عبارت است از لب ّ لباب و غایت علم سلوک. (کشاف اصطلاحات الفنون). - تطهیر قلب، راه ندادن خیالات فاسد در دل. (انجمن آرا)
فراموش کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فراموش کردن حاجت. (از اقرب الموارد) ، به وقت ظهیره درآمدن و در آن وقت به جایی شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در ظهیره بجایی شدن قوم، بر بلندی شدن. (از اقرب الموارد) ، مرد، مر زن خود را انت علی کظهر امی گفتن و یعدی بمن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ قبل شود، (اصطلاح قافیه) نزد شعرا تکرار حرفی است که پیش از حرف اعتاب باشد. مثال: خان اعظم ستوده آنکه بشر از کرمهای اوست مستبشر. راء روی است و شین اعتاب و باء تظهیر. (از جامعالصنایع بنقل کشاف اصطلاحات الفنون)
فراموش کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فراموش کردن حاجت. (از اقرب الموارد) ، به وقت ظهیره درآمدن و در آن وقت به جایی شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در ظهیره بجایی شدن قوم، بر بلندی شدن. (از اقرب الموارد) ، مرد، مر زن خود را انت علی کظهر امی گفتن و یعدی بمن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ قبل شود، (اصطلاح قافیه) نزد شعرا تکرار حرفی است که پیش از حرف اعتاب باشد. مثال: خان اعظم ستوده آنکه بشر از کرمهای اوست مستبشر. راء روی است و شین اعتاب و باء تظهیر. (از جامعالصنایع بنقل کشاف اصطلاحات الفنون)