جدول جو
جدول جو

معنی تفهیر - جستجوی لغت در جدول جو

تفهیر
(تَ بَ لُ)
تاسه برافتادن اسب را و درماندن و مانده شدن از ضعف و سستی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تفسیر
تصویر تفسیر
معنی کلامی را بیان کردن، واضح و آشکار ساختن معنی سخن، شرح و بیان، در ادبیات در فن بدیع بیان کردن مضمونی در الفاظ فشرده و پوشیده و بعد به شرح آن پرداختن، برای مثال به کردار دل و عیش و سرشک و جسم من داری / دهن تنگ و سخن تلخ و لبان لعل و میان لاغر علم بیان کردن و توضیح دادن معانی آیات قرآن و احادیث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفکیر
تصویر تفکیر
اندیشیدن، فکر کردن، پنداشتن، رای زدن، سگالیدن، اسگالیدن، اسگالش، تأمّل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفهیم
تصویر تفهیم
فهماندن، حالی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشهیر
تصویر تشهیر
مشهور کردن، شهره کردن، رسوایی کسی را شهرت دادن، رسوا ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تطهیر
تصویر تطهیر
پاک کردن، پاکیزه کردن، چیزی را با آب شستن و پاکیزه ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفجیر
تصویر تفجیر
جاری ساختن آب، روان کردن آب
فرهنگ فارسی عمید
(تَ ءَزْ زُ)
سست گردانیدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، برانگیختن عامل بر سستی در عمل وی. (از اقرب الموارد) ، پراکنده و پریشان گردیدن ابر، و آرمیدن و آماده شدنش به باریدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
انداختن کسی را در امری که روی رهائی ندارد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَضْضُ)
کابین خواستن و کابین ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کره اسب خواستن، کره اسب گرفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
آشکارا کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رسوا کردن کسی را. (از اقرب الموارد). شهرت دادن رسوایی کسی را چنانکه کسی را بر خر سوار کرده بشهر گردانیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، شمشیر برکشیدن از نیام وبرداشتن آن بر مردم یا عام است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شمشیر از نیام برکشیدن. (آنندراج). برکشیدن شمشیر و برداشتن آن بر مردم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ)
پاک کردن. (منتهی الارب) (دهار) (غیاث اللغات) (آنندراج). پاک گردانیدن و از همین است تطهیر ختان، ختنه کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
کار اوو تو تا گه تطهیر
کار طفل است و آن حجامش
شکرش در دهان نهد و آنگه
ببرد پاره ای ز اندامش.
خاقانی.
و رجوع به تطهیر کردن شود، شستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). غسل دادن چیزی به آب. (از اقرب الموارد). پاک کردن از معصیت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
- تطهیر سرائر، عبارت است از لب ّ لباب و غایت علم سلوک. (کشاف اصطلاحات الفنون).
- تطهیر قلب، راه ندادن خیالات فاسد در دل. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(بَ بَ شَ)
فراموش کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فراموش کردن حاجت. (از اقرب الموارد) ، به وقت ظهیره درآمدن و در آن وقت به جایی شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در ظهیره بجایی شدن قوم، بر بلندی شدن. (از اقرب الموارد) ، مرد، مر زن خود را انت علی کظهر امی گفتن و یعدی بمن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ قبل شود، (اصطلاح قافیه) نزد شعرا تکرار حرفی است که پیش از حرف اعتاب باشد.
مثال:
خان اعظم ستوده آنکه بشر
از کرمهای اوست مستبشر.
راء روی است و شین اعتاب و باء تظهیر. (از جامعالصنایع بنقل کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
سست گردیدن، بازایستادن از گشنی، شکستن سنگ و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سنگ را بزرگ و کوچک شکستن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تفهیم
تصویر تفهیم
فهماندن و دریافت کردن، تدریس، تعلیم و آموختگی
فرهنگ لغت هوشیار
پاکاندن پاک گرداندن، شست و شوی پاک کردن پاکیزه ساختن شستن، پاکی طهارت، جمع تطهیرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تظهیر
تصویر تظهیر
پشت نویسی پشت گوش انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشهیر
تصویر تشهیر
آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفدیر
تصویر تفدیر
سست گردیدن فدیه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفخیر
تصویر تفخیر
والاداشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفجیر
تصویر تفجیر
آب روان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفسیر
تصویر تفسیر
هویدا کردن، ترجمه، بیان و آشکار ساختن، شرح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفتیر
تصویر تفتیر
سست گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفکیر
تصویر تفکیر
اندیشه کردن، رها کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفقیر
تصویر تفقیر
کندن، سوراخ کردن مهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفطیر
تصویر تفطیر
افطاری دادن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفهیم
تصویر تفهیم
((تَ))
فهمانیدن، حالی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفکیر
تصویر تفکیر
((تَ))
اندیشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تطهیر
تصویر تطهیر
((تَ))
پاک کردن، پاکیزه ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفجیر
تصویر تفجیر
((تَ))
روان کردن، گشوده کردن، آب بدوانیدن، جمع تفجیرات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفتیر
تصویر تفتیر
((تَ))
سست گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشهیر
تصویر تشهیر
((تَ))
مشهور کردن، رسوا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفسیر
تصویر تفسیر
((تَ))
شرح کردن، بیان کردن، گزارش، بیان و تشریح معنی و لفظ آیات قرآن، به رأی، تفسیر قرآن براساس ذوق و نظر شخصی و نه حقایق آن، تفسیر سخن یا امری مطابق میل خود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تطهیر
تصویر تطهیر
برشنوم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تفسیر
تصویر تفسیر
زند، گزاره
فرهنگ واژه فارسی سره