پاک کردن. (منتهی الارب) (دهار) (غیاث اللغات) (آنندراج). پاک گردانیدن و از همین است تطهیر ختان، ختنه کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : کار اوو تو تا گه تطهیر کار طفل است و آن حجامش شکرش در دهان نهد و آنگه ببرد پاره ای ز اندامش. خاقانی. و رجوع به تطهیر کردن شود، شستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). غسل دادن چیزی به آب. (از اقرب الموارد). پاک کردن از معصیت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). - تطهیر سرائر، عبارت است از لب ّ لباب و غایت علم سلوک. (کشاف اصطلاحات الفنون). - تطهیر قلب، راه ندادن خیالات فاسد در دل. (انجمن آرا)