جدول جو
جدول جو

معنی تفنگ - جستجوی لغت در جدول جو

تفنگ
سلاح آتشی دراز و حمل پذیر که با آن تیر اندازی میکنند
تصویری از تفنگ
تصویر تفنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تفنگ
هر یک از سلاح های گرم دستی که گلوله پرتاب می کند، در اوایل قرن ۱۶ میلادی در آلمان اختراع شد
تفنگ ته پر: تفنگی که فشنگ را از ته لوله در آن می گذارند
تفنگ سر پر: تفنگی که از دهانۀ لوله پر می شد و در آن باروت، ساچمه و یا فشنگ می گذاشتند
تفنگ دهن پر: تفنگی که از دهانۀ لوله پر می شد و در آن باروت، ساچمه و یا فشنگ می گذاشتند، تفنگ سر پر
تصویری از تفنگ
تصویر تفنگ
فرهنگ فارسی عمید
تفنگ
((تُ فَ))
جنگ افزاری که با آن گلوله را به مسافت دور و نزدیک پرتاب می کنند و انواع مختلف دارد، دولول، سرپر، بادی، کمرشکن، شکاری و مانند آن
تصویری از تفنگ
تصویر تفنگ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترنگ
تصویر ترنگ
ترنج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جفنگ
تصویر جفنگ
بیهوده بیربط، سخن بی معنی یاوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنگ
تصویر ترنگ
صدای زه کمان هنگام تیر انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
هر کارگی، سرگرمی، گونه گونگی - چند شاخگی، گوناگون شدنگونه گونه گشتن، امری را بطرق مختلف انجام دادن، ببازی ها و تفریحات گوناگون مشغول شدن، سرگرمی متنوع، جمع تفننات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفنق
تصویر تفنق
ناز زیستی شاد زیستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلنگ
تصویر تلنگ
آرزو، حاجت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبنگ
تصویر تبنگ
طبق چوبی بقالان و میوه فروشان
فرهنگ لغت هوشیار
طبق چوبی بقالان و میوه فروشان. قالبی که زرگران و صفاران چیزهارا در آن ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنگ
تصویر ترنگ
صدای زه کمان هنگام تیر انداختن، برای مثال ترنگ تیر و چاکاچاک شمشیر / دریده مغز پیل و زهرۀ شیر (نظامی۲ - ۱۸۸)، صدای خوردن گرز و شمشیر به سپر و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلنگ
تصویر تلنگ
خواهش، آرزو، حاجت، نیاز، برای مثال راست خواهی به این تلنگ خوشم / این کنم به که بار خلق کشم (سنائی۱ - ۱۹۵)، گدایی
زه، زهوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلنگ
تصویر تلنگ
صدایی که از برخورد انگشتان بر جایی ایجاد می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جفنگ
تصویر جفنگ
ناچیز، بیهوده
حرف بی ربط و بی معنی، سخن بیهوده و بی سر و ته، چرند، یاوه، ژاژ، ژاژه، چرند و پرند، دری وری، چرت، شرّ و ور، کلپتره، چرت و پرت، فلاده، بسباس، ترّهه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفنه
تصویر تفنه
بافته شده، تنیده، تفته، تنته، تنسته، تینه، تنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبنگ
تصویر تبنگ
طبق چوبی که در آن میوه یا چیز دیگر بریزند، در موسیقی تنبک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترنگ
تصویر ترنگ
((تُ رَ))
تورنگ، تذرو، قرقاول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترنگ
تصویر ترنگ
((تَ رَ))
صدای زه کمان هنگام انداختن تیر، صدای برخورد گرز و شمشیر و سپر، آواز تار و تنبور، ترناس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تپنگ
تصویر تپنگ
((تَ پَ))
قالبی که در آن فلز گداخته ریزند، تبنک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلنگ
تصویر تلنگ
((تِ لِ))
بشکن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلنگ
تصویر تلنگ
((تُ لَ))
نیاز، ضرورت، میل، خواهش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلنگ
تصویر تلنگ
((تَ لَ))
میوه ای است شبیه به شفتالو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفنه
تصویر تفنه
((تَ نَ))
تار عنکبوت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفنن
تصویر تفنن
((تَ فَ نُّ))
گوناگون شدن، به سرگرمی های مختلف مشغول شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جفنگ
تصویر جفنگ
((جَ فَ))
بیهوده، بی معنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفنن
تصویر تفنن
به بازی و کارهای گوناگون سرگرم شدن، گونه گونه شدن، گوناگون شدن، کاری یا هنری را به طرزهای گوناگون انجام دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفنگچی
تصویر تفنگچی
تفنگدار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تفنگدار
تصویر تفنگدار
تفنگچی، مسلح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تفنگ ته پر
تصویر تفنگ ته پر
تفنگی که فشنگ را از ته لوله در آن می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفنگ سر پر
تصویر تفنگ سر پر
تفنگی که از دهانۀ لوله پر می شد و در آن باروت، ساچمه و یا فشنگ می گذاشتند، تفنگ دهن پر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفنگ دهن پر
تصویر تفنگ دهن پر
تفنگ سر پر، تفنگی که از دهانۀ لوله پر می شد و در آن باروت، ساچمه و یا فشنگ می گذاشتند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفنگ چی
تصویر تفنگ چی
آن که در دسته ای نظامی با تفنگ می جنگد یا نگهبانی می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنگ
تصویر تنگ
کم عرض، باریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنگ
تصویر تنگ
پارچ، کوزۀ آب یا شراب که از سفال یا بلور یا چیز دیگر درست کنند به ویژه کوزه ای که شکمش بزرگ و گردنش باریک و دهانۀ آن تنگ باشد مثلاً تنگ آبخوری، تنگ بلور
فرهنگ فارسی عمید