جدول جو
جدول جو

معنی تفسخ - جستجوی لغت در جدول جو

تفسخ
قطعه قطعه شدن
تصویری از تفسخ
تصویر تفسخ
فرهنگ لغت هوشیار
تفسخ
قطعه قطعه شدن، ریز ه ریزه شدن، زایل شدن موی از پوست
تصویری از تفسخ
تصویر تفسخ
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترسخ
تصویر ترسخ
چرکین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
گیاسار فرود روان از تن آدمی به گیاه تنگسار (مدصر) انتقال نفس بجسم نباتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفسر
تصویر تفسر
بیان و واضح و آشکار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفسح
تصویر تفسح
فراخ ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمسخ
تصویر تمسخ
مسخ شدن و تبدیل صورت یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توسخ
تصویر توسخ
شوخگینی چرکینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنسخ
تصویر تنسخ
هر چیز نفیس و کمیاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنسخ
تصویر تنسخ
هر چیز نفیس و کمیاب، تنسق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفسح
تصویر تفسح
گشاده ساختن، فراخ ساختن، وسعت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفسه
تصویر تفسه
لکۀ سیاه که در چهرۀ انسان پیدا می شود، کلف، ماه گرفت
اندوه و بی قراری دل، میل و خواهش به هر چیز
حالتی در زنان آبستن که به برخی خوراکی ها رغبت شدید پیدا می کنند، ویار
ملال، اندوه، تلوسه، تالواسه، تلواسه، تاس، تاسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفسه
تصویر تفسه
((تَ یا تُ سِ))
لکه سیاهی که روی چهره پیدا شود، خواستن هر چیزی، ویار، اندوه و بی تابی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفاسخ
تصویر تفاسخ
((تَ سُ))
با یکدیگر در فسخ معامله هم رأی شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفس
تصویر تفس
گرمی و حرارت
فرهنگ لغت هوشیار
زایل گردانیدن دست کسی را از جائی، تباه گردیدن، برهم زدن معامله و پیمان، باطل کردن پیمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفس
تصویر تفس
((تَ))
گرمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فسخ
تصویر فسخ
((فَ سْ))
باطل کردن، نقض کردن، جداجدا کردن، تباه گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفس
تصویر تفس
گرمی، حرارت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فسخ
تصویر فسخ
بر هم زدن معامله، باطل کردن پیمان یا بیع، باطل کردن، نقض کردن
فرهنگ فارسی عمید