جدول جو
جدول جو

معنی تفسخ

تفسخ
قطعه قطعه شدن، ریز ه ریزه شدن، زایل شدن موی از پوست
تصویری از تفسخ
تصویر تفسخ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تفسخ

تفسخ

تفسخ
از هم بریزیدن. (تاج المصادر بیهقی). برافتادن موی از پوست و بهم پراکنده شدن خاص بالمیت، سست گردیدن شتر چهارساله و درمانده شدن زیر بار، ریزه ریزه گردیدن موش در آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

تفاسخ

تفاسخ
گیاسار فرود روان از تن آدمی به گیاه تنگسار (مدصر) انتقال نفس بجسم نباتی
فرهنگ لغت هوشیار