به رفتار فاخته رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به رفتار فاخته رفتن زن یعنی با تبختر و تمایل راه رفتن. (از اقرب الموارد) ، شگفت داشتن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعجب، تکذب. (اقرب الموارد)
به رفتار فاخته رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به رفتار فاخته رفتن زن یعنی با تبختر و تمایل راه رفتن. (از اقرب الموارد) ، شگفت داشتن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعجب، تکذب. (اقرب الموارد)
ران. (منتهی الارب). ج، افخاذ. به کسر خاء نیز درست است. (اقرب الموارد) ، گروه برادران و تبار مرد که کم از بطن باشد. (منتهی الارب). بطن مرد که از نزدیکترین عشیرۀ او باشد. گویند: هذا فخذی، ای ادنی عشیرتی، و در این معنی مذکر است. ج، افخاذ، فخذ الدب الاکبر، کوکب. (اقرب الموارد)
ران. (منتهی الارب). ج، افخاذ. به کسر خاء نیز درست است. (اقرب الموارد) ، گروه برادران و تبار مرد که کم از بطن باشد. (منتهی الارب). بطن مرد که از نزدیکترین عشیرۀ او باشد. گویند: هذا فخذی، ای ادنی عشیرتی، و در این معنی مذکر است. ج، افخاذ، فخذ الدب الاکبر، کوکب. (اقرب الموارد)
فراگرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). گرفتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (اقرب الموارد) (المنجد) : لو شئت لتخذت علیه اجراً. و این مبنی برآنست که تاء در اتخاذ اصلی باشد. (اقرب الموارد)
فراگرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). گرفتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (اقرب الموارد) (المنجد) : لو شِئت ُ لتخِذْت ُ علیه اجراً. و این مبنی برآنست که تاء در اتخاذ اصلی باشد. (اقرب الموارد)
ناخدا گردیدن. (منتهی الارب). مأخوذ از فارسی ناخدا گردیدن. (ناظم الاطباء). ناخذاه یعنی رئیس کشتی شدن و این مشتق از ناخذاه که معرب ناخدای فارسی است. (از اقرب الموارد)
ناخدا گردیدن. (منتهی الارب). مأخوذ از فارسی ناخدا گردیدن. (ناظم الاطباء). ناخذاه یعنی رئیس کشتی شدن و این مشتق از ناخذاه که معرب ناخدای فارسی است. (از اقرب الموارد)
گروه گروه را خواندن. (تاج المصادر بیهقی). خواندن خویشاوند را الاقرب فالاقرب. منه الحدیث: بات یفخذ عشیرته، ای یدعوهم فخذاً فخذاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازآنندراج) (از اقرب الموارد) ، درگرفتن، پراگندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نسبت کردن هر فخذ را بسوی قبیله. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، در ران کردن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
گروه گروه را خواندن. (تاج المصادر بیهقی). خواندن خویشاوند را الاقرب فالاقرب. منه الحدیث: بات َ یفخذ عشیرته، ای یدعوهم فخذاً فخذاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازآنندراج) (از اقرب الموارد) ، درگرفتن، پراگندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نسبت کردن هر فخذ را بسوی قبیله. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، در ران کردن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)