از یکدیگر افزون آمدن. (زوزنی) (دهار) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات) (از آنندراج) ، دعوی فزونی کردن هر یک بر دیگری. (از اقرب الموارد) ، افزونی جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برتری و افزونی چیزی بر چیزی. (ناظم الاطباء). - تفاضل دو عدد، فزونی یکی بر دیگری. چنانکه 3 تفاضل عدد 8 است بر 5. - دارای تفاضل بودن، دارای فزونی و برتری بودن. (ناظم الاطباء)
از یکدیگر افزون آمدن. (زوزنی) (دهار) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات) (از آنندراج) ، دعوی فزونی کردن هر یک بر دیگری. (از اقرب الموارد) ، افزونی جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برتری و افزونی چیزی بر چیزی. (ناظم الاطباء). - تفاضل دو عدد، فزونی یکی بر دیگری. چنانکه 3 تفاضل عدد 8 است بر 5. - دارای تفاضل بودن، دارای فزونی و برتری بودن. (ناظم الاطباء)
در صرف عربی، از ابواب ثلاثی مزیدٌفیه که مصدرهای این باب بیشتر بر اشتراک و همکاری، تفاهم و تعاون یا اظهار امری برخلاف واقع دلالت دارد مانند تجاهل، تمارض، تاثیر متبادل بین دو جسم یا دو ماده
در صرف عربی، از ابواب ثلاثی مزیدٌفیه که مصدرهای این باب بیشتر بر اشتراک و همکاری، تفاهم و تعاون یا اظهار امری برخلاف واقع دلالت دارد مانندِ تجاهل، تمارض، تاثیر متبادل بین دو جسم یا دو ماده
فزونی یابنده. (از اقرب الموارد) ، به مجاز کسی را گویند که در دانش و علم بر دیگران فزونی یابد، و بدین معنی در زبان فارسی بسیار رایج است. مقابل مفضول. دانشمند. صاحب فضل. مردداننده. ج، فضلاء. (یادداشت بخط مؤلف) : چون خویشتنت کند خرد باقی فاضل نشود کسی جز از فاضل. ناصرخسرو. این بوسهل مردی امامزاده و محتشم و فاضل و ادیب بود اما شرارت و زعارت در طبع وی مؤکد شده. (تاریخ بیهقی). بونصر بر شغل عارضی بود که فرمان یافت و مردی سخت فاضل و زیبا و ادیب و خردمند بود. (تاریخ بیهقی). تا تو درعلم با عمل نرسی عالمی، فاضلی، ولی نه کسی. سنائی. فضل درد سر است خاقانی فاضل از دردسر نیاساید. خاقانی. جاهل آسوده فاضل اندر رنج فضل مجهول و جهل معتبراست. خاقانی. در ملت محمد مرسل نداشت کس فاضلتر از محمد یحیی فنای خاک. خاقانی. کس نبیند بخیل فاضل را که نه در عیب گفتنش کوشد. سعدی (گلستان). ، زاید. فزونی. مازاد. (یادداشت بخط مؤلف) : آنچه فاضل و زیاد آمد با او رد گردانید و او را بازگشودند. (ترجمه تاریخ قم ص 161) ، هنری. هنرور. هنرمند. (یادداشت بخط مؤلف) ، نیکو و پسندیده: اگر نیم نانی بخوردی فاضلتر از این بودی. (گلستان) ، بااهمیت و ارجمند: جامع شیراز جائی فاضل است. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 133). ترکیب ها: - فاضلانه. فاضل شدن. فاضل گردانیدن. فاضل گشتن. رجوع به این ترکیبات شود
فزونی یابنده. (از اقرب الموارد) ، به مجاز کسی را گویند که در دانش و علم بر دیگران فزونی یابد، و بدین معنی در زبان فارسی بسیار رایج است. مقابل مفضول. دانشمند. صاحب فضل. مردداننده. ج، فضلاء. (یادداشت بخط مؤلف) : چون خویشتنت کند خرد باقی فاضل نشود کسی جز از فاضل. ناصرخسرو. این بوسهل مردی امامزاده و محتشم و فاضل و ادیب بود اما شرارت و زعارت در طبع وی مؤکد شده. (تاریخ بیهقی). بونصر بر شغل عارضی بود که فرمان یافت و مردی سخت فاضل و زیبا و ادیب و خردمند بود. (تاریخ بیهقی). تا تو درعلم با عمل نرسی عالمی، فاضلی، ولی نه کسی. سنائی. فضل درد سر است خاقانی فاضل از دردسر نیاساید. خاقانی. جاهل آسوده فاضل اندر رنج فضل مجهول و جهل معتبراست. خاقانی. در ملت محمد مرسل نداشت کس فاضلتر از محمد یحیی فنای خاک. خاقانی. کس نبیند بخیل ِ فاضل را که نه در عیب گفتنش کوشد. سعدی (گلستان). ، زاید. فزونی. مازاد. (یادداشت بخط مؤلف) : آنچه فاضل و زیاد آمد با او رد گردانید و او را بازگشودند. (ترجمه تاریخ قم ص 161) ، هنری. هنرور. هنرمند. (یادداشت بخط مؤلف) ، نیکو و پسندیده: اگر نیم نانی بخوردی فاضلتر از این بودی. (گلستان) ، بااهمیت و ارجمند: جامع شیراز جائی فاضل است. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 133). ترکیب ها: - فاضلانه. فاضل شدن. فاضل گردانیدن. فاضل گشتن. رجوع به این ترکیبات شود
افزون شدن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برتری و فزونی. (ناظم الاطباء) ، افزونی نمودن، نیکویی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). لطف و مرحمت و احسان و مهربانی و خاطرنوازی. (ناظم الاطباء) : بهر تفضل ازو کشوری به نعمت و ناز بهر عنایت ازو عالمی به جامه و جام. فرخی. مرکب نیکیت را به جل ّ وفاها پیش خداوند کش به دست تفضل. ناصرخسرو. کرده ام از راه عشق چند گذر سوی او او به تفضل نکرد هیچ گذر سوی من. سعدی. سعدی گر آسمان به شکر پرورد ترا چون می کشد به زهر ندارد تفضلی. سعدی. - به تفضل دادن، به تبّرع دادن، نه به بیع و مکافات و قرض. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ، فضل کردن و دعوی فضل کردن بر اقران. (تاج المصادر بیهقی). فضل کردن. (زوزنی). دعوی فضل نمودن بر اقران خویش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). افزونی جستن بر اقران خود. (آنندراج). فضل و سروری جستن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) : هو یتفضل علی قومه. (اقرب الموارد) ، یک جامه پوشیدن برای کار. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). جامۀ بادروزه پوشیدن برای کار. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). یک جامۀ بی آستین پوشیدن زن در خانه از برای انجام کار. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، یک جامه پوشیدن و اطراف آن را بر خلاف بر دوش انداختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بصیغۀ امر: تفضّل ، در اصطلاح امروز خواستن از کسی دیدار یا جلوس و مانند آن بر سبیل تجمل. (از اقرب الموارد). بفرمای. پیش شو. درآی. بسم اﷲ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
افزون شدن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برتری و فزونی. (ناظم الاطباء) ، افزونی نمودن، نیکویی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). لطف و مرحمت و احسان و مهربانی و خاطرنوازی. (ناظم الاطباء) : بهر تفضل ازو کشوری به نعمت و ناز بهر عنایت ازو عالمی به جامه و جام. فرخی. مرکب نیکیت را به جل ّ وفاها پیش خداوند کش به دست تفضل. ناصرخسرو. کرده ام از راه عشق چند گذر سوی او او به تفضل نکرد هیچ گذر سوی من. سعدی. سعدی گر آسمان به شکر پرورد ترا چون می کشد به زهر ندارد تفضلی. سعدی. - به تفضل دادن، به تبّرع دادن، نه به بیع و مکافات و قرض. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ، فضل کردن و دعوی فضل کردن بر اقران. (تاج المصادر بیهقی). فضل کردن. (زوزنی). دعوی فضل نمودن بر اقران خویش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). افزونی جستن بر اقران خود. (آنندراج). فضل و سروری جستن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) : هو یتفضل علی قومه. (اقرب الموارد) ، یک جامه پوشیدن برای کار. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). جامۀ بادروزه پوشیدن برای کار. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). یک جامۀ بی آستین پوشیدن زن در خانه از برای انجام کار. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، یک جامه پوشیدن و اطراف آن را بر خلاف بر دوش انداختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بصیغۀ امر: تَفَضَّل ْ، در اصطلاح امروز خواستن از کسی دیدار یا جلوس و مانند آن بر سبیل تجمل. (از اقرب الموارد). بفرمای. پیش شو. درآی. بسم اﷲ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
با یکدیگر تیر انداختن. (زوزنی). نبرد کردن در تیراندازی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : تناضلوا، ای تباروا فی النضال و تراموا للسبق. (اقرب الموارد)
با یکدیگر تیر انداختن. (زوزنی). نبرد کردن در تیراندازی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : تناضلوا، ای تباروا فی النضال و تراموا للسبق. (اقرب الموارد)
جمع واژۀ افضل. فاضلتران. (آنندراج) (غیاث اللغات). جمع واژۀ افضل و جمع دیگر آن افضلون، آنان که فضیلت بیشتر دارند. (از اقرب الموارد). مأخوذ از تازی، مردمان دانا و فاضل و هنرمند و حکیم و فیلسوف. (از ناظم الاطباء). اخیار. (یادداشت بخط مؤلف) : افاضل نزد تو تازنده هموار که زی فاضل بود قصد افاضل. منوچهری. از پای افاضل تو کشی (کنی) خار زمانه. منوچهری. طرفه آنکه افاضل و مردمان هنرمند از معایب و بطر ایشان در رنجند. (تاریخ بیهقی ص 415). از بغض علی (ع) و عداوت او ایشان را از افاضل الناس خوانده است و نمیدانم که از افاضل الناس چگونه باشند. (کتاب النقض ص 351). خانه خواجۀ من بنده قبلۀ احرار و افاضل... و همگی ارباب هنر و بلاغت پناه و ملاذ جانب او شناختندی. (کلیله و دمنه). نور دین ای بنور رای و ضمیر بر افاضل چو مه بر انجم امیر. سوزنی. ابن فضل به بعضی از افاضل به استدعای او نوشته است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 236). ابوسعید طائی را که از افاضل کتّاب و معارف حضرت بود، در خدمت او روان کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 390). وزیر عالم و عادل به اتفاق افاضل پناه ملک بود پادشاه روی زمین را. سعدی.
جَمعِ واژۀ افضل. فاضلتران. (آنندراج) (غیاث اللغات). جَمعِ واژۀ افضل و جمع دیگر آن افضلون، آنان که فضیلت بیشتر دارند. (از اقرب الموارد). مأخوذ از تازی، مردمان دانا و فاضل و هنرمند و حکیم و فیلسوف. (از ناظم الاطباء). اخیار. (یادداشت بخط مؤلف) : افاضل نزد تو تازنده هموار که زی فاضل بود قصد افاضل. منوچهری. از پای افاضل تو کشی (کنی) خار زمانه. منوچهری. طرفه آنکه افاضل و مردمان هنرمند از معایب و بطر ایشان در رنجند. (تاریخ بیهقی ص 415). از بغض علی (ع) و عداوت او ایشان را از افاضل الناس خوانده است و نمیدانم که از افاضل الناس چگونه باشند. (کتاب النقض ص 351). خانه خواجۀ من بنده قبلۀ احرار و افاضل... و همگی ارباب هنر و بلاغت پناه و ملاذ جانب او شناختندی. (کلیله و دمنه). نور دین ای بنور رای و ضمیر بر افاضل چو مه بر انجم امیر. سوزنی. ابن فضل به بعضی از افاضل به استدعای او نوشته است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 236). ابوسعید طائی را که از افاضل کتّاب و معارف حضرت بود، در خدمت او روان کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 390). وزیر عالم و عادل به اتفاق افاضل پناه ملک بود پادشاه روی زمین را. سعدی.
منسوب به تفاضل. - حساب تفاضلی، حساب تفاضلی، حسابی است که برای تعیین مقادیر بی نهایت کوچک امری که تابع امر دیگر است بکار می رود. توضیح آن که اگر درتابع (x) f = y به متغیر x نموی چون DX بدهیم و نمونظیر آنرا برای y بدست آوریم چون Dy بدین طریق: (DX + X) F = Dy + Y fX - (DX + X) f = y - Dy + y = Dy در این جا می گوییم اگر نمو تابع را به نمو متغیر تقسیم کنیم حاصل این کسر میشود: DX (X) f - (DX + X) f = DyDx در این کسر بنابر تعریف حد DyDx را وقتی که Dxمیل بسمت صفر کند مشتق تابع (x) f = y می نامند و آنرا بصورت dydx یا (x) f نمایش می دهند. xسf = dydx حال اگر در این رابطه طرفین را در dx ضرب کنیم نتیجه میشود: dx. (x) f = dy بر حسب تعریف dy را دیفرانسیل تابع (x) f = y می نامند. البته برای دیفرانسیل یک تابع، شرایطی لازم است که توضیح مفصل درباره آن مناسب این مقام نیست. محاسبات تفاضلی بمعنای اعم خود شامل ’معادلات دیفرانسیلی’ می باشد و اگر بحث مشتقات را نیز در این محاسبه ملحوظ کنیم باب مشتقات جزئی نیز باید در محاسبات تفاضلی بیاید ولی ازآنجا که رعایت اختصار واجب بود لذا بحث درباره هر یک از دو مورد فوق به حرف مربوط آن ارجاع شد. تاریخچۀ مختصر: اگر از کارهای ارشمیدس درباره تعیین حجم بعضی اجسام صرفنظر کنیم و نیز ادعای فرانسویان را در محاسبات پاسکال نادیده بگیریم بقرن هفدهم میلادی دو شخصیت بارز علم و فلسفه مقارن هم، در آلمان و انگلیس موفق بمحاسبۀدیفرانسیلی شدند. فیلسوف آلمانی گتفرید ویلهلم لایب نیتز نام داشت و او یکی ازبرجسته ترین مغزهای بشر در کارهای فلسفی و ریاضی بوده لایب نیتز بسال 1684 میلادی کار خود را در این زمینه بنام آنالیز انتشار داد. دانشمند انگلیس بنام اسحاق نیوتون 1642- 1727 میلادی بوده. نیوتون کارهایی که در زمینۀ آنالیز کرده بود Fluxions des Methode نامید و کار او در این زمینه بسال 1687 میلادی بنام. Mathematica Principia Naturalis Philosophiae انتشار یافت. سالهابین این دو دانشمند و طرفداران آن دو این بحث بوده که کار یکی متخذ از دیگری است ولی امروز ثابت شده است که هر یک از آنها بدون اطلاع از کار دیگری بمحاسبۀدیفرانسیلی دست یافته اند ولی قابل ملاحظه این جا است که علائم موجود در محاسبات دیفرانسیلی امروز بیشتر آن علائمی است که لایب نیتز ابداع کرده است
منسوب به تفاضل. - حساب تفاضلی، حساب تفاضلی، حسابی است که برای تعیین مقادیر بی نهایت کوچک امری که تابع امر دیگر است بکار می رود. توضیح آن که اگر درتابع (x) f = y به متغیر x نموی چون DX بدهیم و نمونظیر آنرا برای y بدست آوریم چون Dy بدین طریق: (DX + X) F = Dy + Y fX - (DX + X) f = y - Dy + y = Dy در این جا می گوییم اگر نمو تابع را به نمو متغیر تقسیم کنیم حاصل این کسر میشود: DX (X) f - (DX + X) f = DyDx در این کسر بنابر تعریف حد DyDx را وقتی که Dxمیل بسمت صفر کند مشتق تابع (x) f = y می نامند و آنرا بصورت dydx یا (x) f نمایش می دهند. xسf = dydx حال اگر در این رابطه طرفین را در dx ضرب کنیم نتیجه میشود: dx. (x) َf = dy بر حسب تعریف dy را دیفرانسیل تابع (x) f = y می نامند. البته برای دیفرانسیل یک تابع، شرایطی لازم است که توضیح مفصل درباره آن مناسب این مقام نیست. محاسبات تفاضلی بمعنای اعم خود شامل ’معادلات دیفرانسیلی’ می باشد و اگر بحث مشتقات را نیز در این محاسبه ملحوظ کنیم باب مشتقات جزئی نیز باید در محاسبات تفاضلی بیاید ولی ازآنجا که رعایت اختصار واجب بود لذا بحث درباره هر یک از دو مورد فوق به حرف مربوط آن ارجاع شد. تاریخچۀ مختصر: اگر از کارهای ارشمیدس درباره تعیین حجم بعضی اجسام صرفنظر کنیم و نیز ادعای فرانسویان را در محاسبات پاسکال نادیده بگیریم بقرن هفدهم میلادی دو شخصیت بارز علم و فلسفه مقارن هم، در آلمان و انگلیس موفق بمحاسبۀدیفرانسیلی شدند. فیلسوف آلمانی گتفرید ویلهلم لایب نیتز نام داشت و او یکی ازبرجسته ترین مغزهای بشر در کارهای فلسفی و ریاضی بوده لایب نیتز بسال 1684 میلادی کار خود را در این زمینه بنام آنالیز انتشار داد. دانشمند انگلیس بنام اسحاق نیوتون 1642- 1727 میلادی بوده. نیوتون کارهایی که در زمینۀ آنالیز کرده بود Fluxions des Methode نامید و کار او در این زمینه بسال 1687 میلادی بنام. Mathematica Principia Naturalis Philosophiae انتشار یافت. سالهابین این دو دانشمند و طرفداران آن دو این بحث بوده که کار یکی متخذ از دیگری است ولی امروز ثابت شده است که هر یک از آنها بدون اطلاع از کار دیگری بمحاسبۀدیفرانسیلی دست یافته اند ولی قابل ملاحظه این جا است که علائم موجود در محاسبات دیفرانسیلی امروز بیشتر آن علائمی است که لایب نیتز ابداع کرده است
همدیگر افزون آینده و افزون جوینده. (آنندراج) (از منتهی الارب). مشغول به مباحثه در بزرگواری و فضیلت و بر یکدیگر فزونی و برتری جوینده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفاضل شود
همدیگر افزون آینده و افزون جوینده. (آنندراج) (از منتهی الارب). مشغول به مباحثه در بزرگواری و فضیلت و بر یکدیگر فزونی و برتری جوینده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفاضل شود