در صرف عربی، از ابواب ثلاثی مزیدٌفیه که مصدرهای این باب بیشتر بر اشتراک و همکاری، تفاهم و تعاون یا اظهار امری برخلاف واقع دلالت دارد مانند تجاهل، تمارض، تاثیر متبادل بین دو جسم یا دو ماده
در صرف عربی، از ابواب ثلاثی مزیدٌفیه که مصدرهای این باب بیشتر بر اشتراک و همکاری، تفاهم و تعاون یا اظهار امری برخلاف واقع دلالت دارد مانندِ تجاهل، تمارض، تاثیر متبادل بین دو جسم یا دو ماده
از یکدیگر افزون آمدن. (زوزنی) (دهار) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات) (از آنندراج) ، دعوی فزونی کردن هر یک بر دیگری. (از اقرب الموارد) ، افزونی جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برتری و افزونی چیزی بر چیزی. (ناظم الاطباء). - تفاضل دو عدد، فزونی یکی بر دیگری. چنانکه 3 تفاضل عدد 8 است بر 5. - دارای تفاضل بودن، دارای فزونی و برتری بودن. (ناظم الاطباء)
از یکدیگر افزون آمدن. (زوزنی) (دهار) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات) (از آنندراج) ، دعوی فزونی کردن هر یک بر دیگری. (از اقرب الموارد) ، افزونی جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برتری و افزونی چیزی بر چیزی. (ناظم الاطباء). - تفاضل دو عدد، فزونی یکی بر دیگری. چنانکه 3 تفاضل عدد 8 است بر 5. - دارای تفاضل بودن، دارای فزونی و برتری بودن. (ناظم الاطباء)
شیوازبانی نمودن که نباشد. (زوزنی). تفصح. (منتهی الارب). به تکلف فصاحت نمودن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، به زبان عرب سخن گفتن مرد عجمی، زبان آور شدن مرد عربی. (ناظم الاطباء). به همه معانی رجوع به تفصح شود
شیوازبانی نمودن که نباشد. (زوزنی). تفصح. (منتهی الارب). به تکلف فصاحت نمودن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، به زبان عرب سخن گفتن مرد عجمی، زبان آور شدن مرد عربی. (ناظم الاطباء). به همه معانی رجوع به تفصح شود
جمع واژۀ مفصل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ مفصل به معنی بند اندام و هر جای پیوستگی دو استخوان. (آنندراج). پیوندگاههای اندام. (غیاث) (ناظم الاطباء). بندها. پیوندها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بچر، کت عنبرین بادا چراگاه بچم، کت آهنین بادا مفاصل. منوچهری. بند ندیده ست بسته چون نه پدید است بند همی بیند از عروق و مفاصل. ناصرخسرو. عقل از تو چنان تیز که سودا ز تخیل جان از تو چنان زنده که اعضا به مفاصل. سنائی. تیغ او در مفاصل عدو چون قضا گره گشای. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 23). فلک را سلاسل ز هم برگسست زمین را مفاصل به هم درشکست. نظامی. میرم و همچنان رود نام تو بر زبان من ریزم و همچنان بود مهر تو در مفاصلم. سعدی. گر تیغ زند به دست سیمین تا خون چکد از مفاصل من کس را به قصاص من مگیرید کز من بحل است قاتل من. سعدی. ذکر تو از زبان من فکر تو از جنان من چون برود که رفته ای در رگ و در مفاصلم. سعدی. مفاصل مرتخی و دست عاطل به از سرپنجگی و زور باطل. سعدی. و رجوع به مفصل شود. - باد مفاصل، در تداول، روماتیسم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - داءالمفاصل، درد مفاصل. وجع مفاصل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ترکیب بعد شود. - درد مفاصل، درد بندگاه ها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دردی که بر یکی از مفاصل مثلاً زانو، آرنج، مچ پا وجز آن عارض شود: شراب سپید و تنک خداوند معده سودایی را... درد مفاصل آرد. (نوروزنامه). - وجع مفاصل، رجوع به دو ترکیب قبل شود. ، سنگریزه های سخت فراهم آمده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ریگستان سنگریزه ناک میان دو کوه که آبش صاف و سرد می باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ریگستان میان دو ریگ تودۀ دراز که آب آن صاف و سرد باشد. (ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ مفصل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ مفصل به معنی بند اندام و هر جای پیوستگی دو استخوان. (آنندراج). پیوندگاههای اندام. (غیاث) (ناظم الاطباء). بندها. پیوندها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بچر، کت عنبرین بادا چراگاه بچم، کت آهنین بادا مفاصل. منوچهری. بند ندیده ست بسته چون نه پدید است بند همی بیند از عروق و مفاصل. ناصرخسرو. عقل از تو چنان تیز که سودا ز تخیل جان از تو چنان زنده که اعضا به مفاصل. سنائی. تیغ او در مفاصل عدو چون قضا گره گشای. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 23). فلک را سلاسل ز هم برگسست زمین را مفاصل به هم درشکست. نظامی. میرم و همچنان رود نام تو بر زبان من ریزم و همچنان بود مهر تو در مفاصلم. سعدی. گر تیغ زند به دست سیمین تا خون چکد از مفاصل من کس را به قصاص من مگیرید کز من بحل است قاتل من. سعدی. ذکر تو از زبان من فکر تو از جنان من چون برود که رفته ای در رگ و در مفاصلم. سعدی. مفاصل مُرتَخی و دست عاطل به از سرپنجگی و زور باطل. سعدی. و رجوع به مفصل شود. - باد مفاصل، در تداول، روماتیسم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - داءالمفاصل، درد مفاصل. وجع مفاصل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ترکیب بعد شود. - درد مفاصل، درد بندگاه ها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دردی که بر یکی از مفاصل مثلاً زانو، آرنج، مچ پا وجز آن عارض شود: شراب سپید و تنک خداوند معده سودایی را... درد مفاصل آرد. (نوروزنامه). - وجع مفاصل، رجوع به دو ترکیب قبل شود. ، سنگریزه های سخت فراهم آمده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ریگستان سنگریزه ناک میان دو کوه که آبش صاف و سرد می باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ریگستان میان دو ریگ تودۀ دراز که آب آن صاف و سرد باشد. (ناظم الاطباء)