- تف
- بخار و گرمی، حرارت، گرمی بمعنی آب دهان انداختن نیز می باشد
معنی تف - جستجوی لغت در جدول جو
- تف
- گرمی، حرارت،
برای مثال در تف این بادیۀ دیولاخ / خانۀ دل تنگ و غم دل فراخ ، بخار، روشنی، پرتو(نظامی۱ - ۶۷)
- تف
- آب دهان که از دهان بیرون بیندازند، آب لزج که از دهان انسان یا حیوان خارج می شود، آب دهن، بزاق، تفو، خیو، خدو، بفج
- تف ((تُ))
- آب دهان
- تف
- آب دهان، خدو، خوی
- تف ((تَ))
- حرارت، گرمی، روشنی، پرتو، نور
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناهمسانی، ناهمگونی، نایکسانی، ناسانی
سپردن، واگذاری
تفنگدار
جداسازی
اندیشیدن
اندیشگری، اندیشه، پنداشت
زند، گزاره
پراکنش، کاهش
دوگانگی، دودستگی، پراکندگی
گردشگاه
گردش
کندوکاو، پیکاوی، جستجو
بازجویی
هم اندیشی
تفنگچی، مسلح
یکدیگر را فهمیدن و معرفت حاصل کردن
مرواییدن (مروا فال نیک) آب دهن که از اثر مزه چیزی بهم رسد آب دهن تف خدو کفک
برابر انبازی (مشارکت متساوی)
جمع تفاوت
بوناندن فرق گذاشتن امتیاز گذاشتن
فرق کردن، مختلف شدن
تفاوت دیدن
تفاوت شناختن تفاوت یافتن فرق و اختلاف بین دو چیز دیدن جدایی و مباینت بین دو چیز یافتن
بونیدن اختلاف داشتن فرق داشتن امتیاز داشتن
تفاوت داشتن
از هم جدا و دور شدن دو چیز، اختلاف بین دو چیز
نیست گرداندن یکدیگر هم نابودی، یکدیگر را نابود کردن هم را نیست کردن، با هم نیست شدن
بقیه میوه و امثال آن که آب آنرا فشرده باشند تفاله گویند