آب دهن انداختن باشد. (برهان). دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را بشکل مصدر معنی کرده است. رجوع به ج 1 ص 147 شود. آب دهان و با لفظ افگندن و زدن و کردن به صلۀ بر مستعمل. (آنندراج). آب دهان انداختن... آب دهن و بلفظ افگندن و زدن و کردن مستعمل. (غیاث اللغات). آب دهن و خیو و تفش و ته و تهو و تفو و تینه و خوی و گالیار. (ناظم الاطباء). دکتر محمد معین در حاشیۀ برهان آرد: در هندی باستان شتیو، شتیوه. به گتی سپیون. به ارمنی توک. به لاتینی سپو. به یونانی پتوئو. به کردی تف، تیو، توو، تو، توک (تف کردن تف). به افغانی تو، توک، توکال (تف کردن). به استی، تو. به وخی، توف سرک. به سریکلی توسیگئو (تف کردن). به گیلکی توف کودن (تف کردن) : تف بر آن طایفۀ مرده دلان در هوی و هوس افسرده دلان. جامی. - تف به روی تو! زهی بی شرم که تویی. (یادداشت مرحوم دهخدا). - امثال: تف سر بالا به ریش برمیگردد: سوی گردون تف نیابد مسلکی تف به رویش بازگردد بیشکی. مولوی (بنقل امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 549). - تف نعناع ترخوانی به ریش زال زالکی. نعناع و ترخوان در اول بهار و زالزالک در مقدمۀ زمستان آید و از این تعبیر، نمودن کراهت از خریف و شوق به ربیع خواهند. (امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 549)