سخن را مشکل گردانیدن. (زوزنی). دور و باریک معنی کردن سخن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مبهم کردن سخن را. (از اقرب الموارد) ، در معامله سهل گرفتن. (زوزنی). آسان داشتن از کسی بیع و شرا را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، غمض لی فیما بعتنی، یعنی گویا اراده میکنی که مبیعه ای را قیمت کم کند. (منتهی الارب) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چشم فروخوابانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چشم فروخوابانیدن از بدی. (از اقرب الموارد) ، چشم فروخوابانیده حمله کردن شتر رانده شده از آبخور بر راننده و بازرسیدن آن بر آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پلکهای چشم را بر هم گذاشتن. (از اقرب الموارد) ، حقیقت کاری را دانسته درگذشتن در آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چشم واکردن. (زوزنی) : ما اکتحلت تغمیضاً، یعنی نخوابیدم. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
سخن را مشکل گردانیدن. (زوزنی). دور و باریک معنی کردن سخن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مبهم کردن سخن را. (از اقرب الموارد) ، در معامله سهل گرفتن. (زوزنی). آسان داشتن از کسی بیع و شرا را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، غمض لی فیما بعتنی، یعنی گویا اراده میکنی که مبیعه ای را قیمت کم کند. (منتهی الارب) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چشم فروخوابانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چشم فروخوابانیدن از بدی. (از اقرب الموارد) ، چشم فروخوابانیده حمله کردن شتر رانده شده از آبخور بر راننده و بازرسیدن آن بر آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پلکهای چشم را بر هم گذاشتن. (از اقرب الموارد) ، حقیقت کاری را دانسته درگذشتن در آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چشم واکردن. (زوزنی) : ما اکتحلت تغمیضاً، یعنی نخوابیدم. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
آرزومند گردانیدن کسی را و منه الحدیث: انه جاء و هم یصلون فجعل یغبطهم او یحملهم علی الغبط و یجعل هذا الفعل عندهم مما یغبط علیه هکذا روی وان روی التخفیف فیکون قد غبطهم بسبقهم الی الصلوه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
آرزومند گردانیدن کسی را و منه ُ الحدیث: انه جاء و هم یصلون فجعل یغبطهم او یحملهم علی الغبط و یجعل هذا الفعل عندهم مما یغبط علیه هکذا روی وان روی التخفیف فیکون قد غبطهم بسبقهم الی الصلوه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
تر و تازه چیدن چیزی را یا تر و تازه بریدن آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، از شیر بازداشتن بچه را پیش از وقت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گوشت تازه خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تفکﱡه و گویند آن از فکاهه است بمعنی مزاح. (از اقرب الموارد). تفکه نمودن از آن (؟). (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نیمه کردن خنور، یقال: غرض فی صفأک، ای لاتملاء و هو بحر لایغرض، ای لاینزح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
تر و تازه چیدن چیزی را یا تر و تازه بریدن آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، از شیر بازداشتن بچه را پیش از وقت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گوشت تازه خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تَفَکﱡه و گویند آن از فکاهه است بمعنی مزاح. (از اقرب الموارد). تفکه نمودن از آن (؟). (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نیمه کردن خنور، یقال: غرض فی صفأک، ای لاتملاء و هو بحر لایغرض، ای لاینزح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
جای دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برقرار کردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، آنقدر آب در مشک کردن که قعر آن را بپوشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد)
جای دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برقرار کردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، آنقدر آب در مشک کردن که قعر آن را بپوشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد)
کم کردن و بازداشتن اشک را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : لبد عجاجته و غیض مجاجته ، ای ماکان یسیل من عینیه و انفه عندالبکاء. (اقرب الموارد) ، در جنگل جای گرفتن شیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کم شدن آب یا کم شدن قیمت چیزی. (از اقرب الموارد)
کم کردن و بازداشتن اشک را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : لبد عجاجته و غیض مجاجته ُ، ای ماکان یسیل من عینیه و انفه عندالبکاء. (اقرب الموارد) ، در جنگل جای گرفتن شیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کم شدن آب یا کم شدن قیمت چیزی. (از اقرب الموارد)
ضد تحبیب. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). دشمن گردانیدن. (زوزنی). دشمن داشتن. (دهار). دشمن گردانیدن کسی را بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : نهی بر اهل تقی ̍ تبغیض شد لیک بر اهل هوا تحریض شد. مولوی
ضد تحبیب. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). دشمن گردانیدن. (زوزنی). دشمن داشتن. (دهار). دشمن گردانیدن کسی را بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : نهی بر اهل تقی ̍ تبغیض شد لیک بر اهل هوا تحریض شد. مولوی
باهم آوردن. (زوزنی). باهم آوردن یعنی جمع کردن. (مجمل اللغه). فراهم آوردن و گرد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چیزی دادن مر کسی را که بگیرد. (مجمل اللغه). در دست و قبضۀ کسی دادن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به صاحب قبض دادن مال را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
باهم آوردن. (زوزنی). باهم آوردن یعنی جمع کردن. (مجمل اللغه). فراهم آوردن و گرد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چیزی دادن مر کسی را که بگیرد. (مجمل اللغه). در دست و قبضۀ کسی دادن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به صاحب قبض دادن مال را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)