- تعمق
- ژرف نگری
معنی تعمق - جستجوی لغت در جدول جو
- تعمق
- ژرفایش، دور رفتن فرو رفتن ژرف اندیشیدن غور کردن، ژرف اندیشی، جمع تعمقات
- تعمق
- دوراندیشی کردن، غور کردن
در امری دقت و باریک بینی کردن، مراقبت از امور جزئی، کنجکاوی، هوشیاری،
باریک بینی، موشکافی، خرده بینی، خرده کاری، خرده شناسی، خرده گیری، خرده دانی، نازک بینی، نازک اندیشی، نکته سنجی، نکته دانی، ژرف یابی، ژرف بینی، ژرف نگری، غوررسی، مداقّه، تدقیق
- تعمق ((تَ عَ مُّ))
- ژرف اندیشیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ژرفکاو ژرف اندیش آنکه بعمق چیزی رسیده ژرف اندیش جمع متعمقین
ژرفایش
خود را کودن وانمود ساختن
رشک خوردن رشک بردن
عاشق شدن
آزمندی، چسبندگی چسبیدن
خوی کردن خوییدن، ریشه دوانی ریشه دواندن عرق کردن خوی کردن خوی بر افشاندن، بیرون شدن رطوبت زیادی گیاهان بصورت بخار، ریشه دواندن درخت در زمین، جمع تعرقات
دست به گردنی دست به گردن شدن
ژرف اندیشی درون نگری زیر بینی، مغاکیدن مغاک ساختن گود کردن، گود کردن ژرف کردن، غور کردن در امری ژرف اندیشیدن، ژرف اندیشی، جمع تعمیقات
دستار بندی دستار نهی دستار بستن عمامه بستن، دستار بندی عمامه بندی، جمع تعممات
رنج بردن در کار، سخی کشیدن جهت کسی
به عمد کردن، قصد کاری کردن
پوستگی و دوستی و محبت و دلبستگی و اتصال و ارتباط
باز ایست، واپسی واپسیدن
دو رنگی، بد خویی
عاشق شدن، عشق ورزیدن، اظهار عشق کردن
خود را به حماقت زدن، خود را کودن وانمود ساختن
گود کردن، کنایه از غور کردن، دوراندیشی کردن در امری
به کار پرداختن، به تکلف به کاری پرداختن و سختی کشیدن
آویخته شدن، درآویختن به چیزی، دلبستگی داشتن به کسی یا چیزی، علاقه و پیوستگی داشتن
از روی عمد و قصد کاری کردن، با علم و اراده به کاری اقدام کردن
عرق کردن، در علم زیست شناسی خارج شدن رطوبت زیادی گیاهان به صورت بخار از منافذ و روزنه های برگ ها