جدول جو
جدول جو

معنی تعمد - جستجوی لغت در جدول جو

تعمد
به عمد کردن، قصد کاری کردن
تصویری از تعمد
تصویر تعمد
فرهنگ لغت هوشیار
تعمد
از روی عمد و قصد کاری کردن، با علم و اراده به کاری اقدام کردن
تصویری از تعمد
تصویر تعمد
فرهنگ فارسی عمید
تعمد
((تَ عَ مُّ))
از روی عمد کاری را انجام دادن
تصویری از تعمد
تصویر تعمد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعمدا
تصویر تعمدا
دیده و دانسته دستی دیده و دانسته بعمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعمد
تصویر متعمد
کسی که از روی عمد و قصد کاری می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متعمد
تصویر متعمد
کسی که جد و جهد میکند و بطور عمد و دانسته کار میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعهد
تصویر تعهد
پایبندی، پذیرش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعمق
تصویر تعمق
ژرف نگری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بعمد
تصویر بعمد
ارادی، بمیل، عمداً
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحمد
تصویر تحمد
منت برنهادن، منت نهادن بر وی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعدد
تصویر تعدد
کثرت، بسیاری، چند تائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعبد
تصویر تعبد
عبادت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضمد
تصویر تضمد
ضماد و مرحم بستن جراحت را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعند
تصویر تعند
ستیزه جویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمید
تصویر تعمید
قصد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
دستار بندی دستار نهی دستار بستن عمامه بستن، دستار بندی عمامه بندی، جمع تعممات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمل
تصویر تعمل
رنج بردن در کار، سخی کشیدن جهت کسی
فرهنگ لغت هوشیار
ژرفایش، دور رفتن فرو رفتن ژرف اندیشیدن غور کردن، ژرف اندیشی، جمع تعمقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعقد
تصویر تعقد
بسته شدن، استحکام برداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغمد
تصویر تغمد
پوشاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعید
تصویر تعید
چشم زخم رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعهد
تصویر تعهد
عهد نو کردن، پیمان تازه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعود
تصویر تعود
خو کردن، عادت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعبد
تصویر تعبد
بندگی کردن، به عبادت پرداختن، پرستش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعدد
تصویر تعدد
متعدد شدن، زیاد شدن عدد، بر شمارۀ چیزی افزوده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعود
تصویر تعود
به چیزی عادت کردن، خو کردن، خود را به کاری عادت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعمل
تصویر تعمل
به کار پرداختن، به تکلف به کاری پرداختن و سختی کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعمق
تصویر تعمق
دوراندیشی کردن، غور کردن
در امری دقت و باریک بینی کردن، مراقبت از امور جزئی، کنجکاوی، هوشیاری،
باریک بینی، موشکافی، خرده بینی، خرده کاری، خرده شناسی، خرده گیری، خرده دانی، نازک بینی، نازک اندیشی، نکته سنجی، نکته دانی، ژرف یابی، ژرف بینی، ژرف نگری، غوررسی، مداقّه، تدقیق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغمد
تصویر تغمد
فروپوشیدن، پوشاندن، پوشاندن عیب و گناه و جز آن، پر کردن ظرف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعهد
تصویر تعهد
عهده دار شدن، کاری به عهده گرفتن، عهد کردن، عهد و پیمان بستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معمد
تصویر معمد
تراز یاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعبد
تصویر تعبد
((تَ عَ بُّ))
عبادت کردن، بندگی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعهد
تصویر تعهد
((تَ عَ هُّ))
کاری را به عهده گرفتن، عهد بستن، غمخواری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعود
تصویر تعود
((تَ عَ وُّ))
خو گرفتن، خود را به کاری عادت دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعمید
تصویر تعمید
((تَ))
به عمد کاری را انجام دادن، غسل دادن کودکان و کسانی که به دین مسیح می گروند
فرهنگ فارسی معین