جدول جو
جدول جو

معنی تعقیه - جستجوی لغت در جدول جو

تعقیه(بَظَ)
خورانیدن چیزی به بچۀ نوزاده تا بیرون آورد آنچه در شکم وی باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تیر به هوا درانداختن. (تاج المصادر بیهقی). انداختن تیر در هوا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دور برشدن مرغ در پریدن. (تاج المصادر بیهقی). بلند پریدن مرغ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعقیب
تصویر تعقیب
دنبال کردن، از پی چیزی رفتن، دنبال امری یا کسی را گرفتن، در علم حقوق پیگرد، اوراد و دعاهایی که بعد از نماز می خوانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعدیه
تصویر تعدیه
روا داشتن، نافذ گرانیدن، امری را رها و ترک کردن، کسی را از کاری منصرف ساختن، در علوم ادبی متعدی ساختن فعل لازم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعبیه
تصویر تعبیه
ساختن و آراستن، آماده کردن، بسیج کردن سپاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعمیه
تصویر تعمیه
پوشیده ساختن معنی، معما گفتن، در ادبیات در فن بدیع بیان مطلبی به قلب و تصحیف و تبدیل کلمات یا بیان کردن مطلبی به شکل رمز و غوامض حساب که پس از تفکر و تعمق بسیار معنی آن کشف شود، نابینا کردن، کور کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعقید
تصویر تعقید
سخن را پیچیده و در هم کردن، در علوم ادبی پیچیدگی شعر یا نثر به سبب کلمات و کنایات دور از ذهن، گره زدن
تعقید لفظی: در علوم ادبی پیچیدگی شعر یا نثر به سبب الفاظ دشوار و درهم بودن کلمات و ضمایر مانند این شعر، برای مثال آهوی آتشین دم چون از بره برآید / کافور خشک گردد با مشک تر برابر، یعنی چون آفتاب به برج حمل درآید درازی روز و شب برابر می شود (فصیحی - لغتنامه - بره)
تعقید معنوی: در علوم ادبی پیچیدگی شعر یا نثر به سبب معانی یا کنایات دور از ذهن مانند این شعر، برای مثال چون از مه نو زنی عطارد / مریخ هدف شود مر آن را، منظور شاعر از مه نو کمان و از عطارد تیر است. یعنی چون تیری از کمان رها کنی به مریخ خواهد رسید (خاقانی - ۳۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعقید
تصویر تعقید
عقیم گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
زبه جای گذاشتن، زنده بر جای گذاشتن گذاشتن بجا ماندن ماندن باقی گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقیه
تصویر توقیه
حفظ نمودن و نگاهداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنقیه
تصویر تنقیه
پاک کردن، پاکی و صافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعنیه
تصویر تعنیه
نامردی، عنین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفقیه
تصویر تفقیه
آگاه ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعقیب
تصویر تعقیب
دنبال کردن، دوباره کردن کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعفیه
تصویر تعفیه
ناپدید کردن نیست گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعقیر
تصویر تعقیر
از پای در آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعزیه
تصویر تعزیه
سوگواری و عزاداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعبیه
تصویر تعبیه
آماده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسقیه
تصویر تسقیه
آب نوشانی می نوشانی آب دادن سیراب ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعقیل
تصویر تعقیل
به اندیشه واداشتن، بخرد دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعضیه
تصویر تعضیه
عضو عضو کردن و پراکنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعطیه
تصویر تعطیه
شتاباندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعریه
تصویر تعریه
برهنه گرداندن برهنه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گذرانیدن، پویه گشت روشی است در دستور زبان پارسی که کنش شدنی را به کنش کردنی دگر کنند برای نمونه از خوردن خوراندن و از سوختن سوزاندن و ازخوابیدن خواباندن گذرانیدن گذرا کردن، متعدی ساختن فعلی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمیه
تصویر تعمیه
کور کردن، نا بینا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعلیه
تصویر تعلیه
بلند کردن، بر آمدن بر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
سترون گرداندن ستروناندن، خاموشاندن عقیم کردن نازا ساختن سترون کردن، ضد عفونی کردن میکروبها بوسیله ضد عفونی ساختن شی، جمع تعقیمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبقیه
تصویر تبقیه
((تَ یَ یا یِ))
گذاشتن، بجا ماندن، ماندن، باقی گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسقیه
تصویر تسقیه
((تَ یِ))
آب دادن، سیراب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنقیه
تصویر تنقیه
((تَ یِ))
پاک کردن، پاکیزه ساختن، لای روبی قنات و راه آب، وارد کردن داروی مایع به روده بزرگ از راه مقعد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعمیه
تصویر تعمیه
((تَ یِ))
کور کردن، نابینا ساختن، معما گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعقیم
تصویر تعقیم
((تَ))
عقیم کردن، نازا ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعقید
تصویر تعقید
((تَ))
گره زدن، بسته کردن، شعر یا سخن پیچیده گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعقیب
تصویر تعقیب
((تَ))
دنبال کردن، از پی چیزی رفتن، دعایی که بعد از نماز خوانند، پی گرد، پی گیری یا جست و جوی کسی به وسیله نیروی انتظامی یا مقامات قضایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعقیب
تصویر تعقیب
پیگرد، پیگیری، پی جویی، دنبال کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعزیه
تصویر تعزیه
سوگیاد
فرهنگ واژه فارسی سره