معنی تعقیم - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تعقیم
تعقیم
- تعقیم
- سترون گرداندن ستروناندن، خاموشاندن عقیم کردن نازا ساختن سترون کردن، ضد عفونی کردن میکروبها بوسیله ضد عفونی ساختن شی، جمع تعقیمات
فرهنگ لغت هوشیار
تعقیم
- تعقیم
- نازاینده گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نازا گردانیدن خدا کسی را. (از اقرب الموارد) ، خاموش کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به عقیم شود
لغت نامه دهخدا
تعجیم
- تعجیم
- نوشته ای را نقطه گذاشتن و یا تفسیر و رفع ابهام نمودن
فرهنگ لغت هوشیار