جدول جو
جدول جو

معنی تعظل - جستجوی لغت در جدول جو

تعظل
(بِ)
گرد آمدن بر کسی. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). جمع شدن قوم بر کسی و گفته اند گرد آمدن بر کسی برای مضروب ساختن وی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تعظل
گرد آمدن
تصویری از تعظل
تصویر تعظل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعلل
تصویر تعلل
علت تراشیدن، بهانه آوردن، کنایه از درنگ کردن، خود را به چیزی سرگرم ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعال
تصویر تعال
بیا به عربی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعمل
تصویر تعمل
به کار پرداختن، به تکلف به کاری پرداختن و سختی کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعقل
تصویر تعقل
هوش و خرد پیدا کردن و به نیروی عقل به امری پی بردن، از روی فکر و خرد به کاری اندیشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعطل
تصویر تعطل
بیکار ماندن، از کار افتادن، متوقف گشتن کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعظم
تصویر تعظم
بزرگی نمودن، بزرگ منشی کردن، تکبر
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
تاریک شدن شب و سخت تاریک شدن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعیل
تصویر تعیل
خرامیدن، خمیدن، نازیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معظل
تصویر معظل
مانده از پا در آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعقل
تصویر تعقل
فکر نمودن، دریافتن و هوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعظم
تصویر تعظم
بزرگی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعجل
تصویر تعجل
بشتاقتن، زود گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
بهانه آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعال
تصویر تعال
بیا مخفف تعالی: برتری والایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعطل
تصویر تعطل
بیکار ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعزل
تصویر تعزل
عشق نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعذل
تصویر تعذل
نکوهش پذیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمل
تصویر تعمل
رنج بردن در کار، سخی کشیدن جهت کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعال
تصویر تعال
((تَ))
فعل است به معنای بیا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعمل
تصویر تعمل
((تَ عَ مُّ))
خود را به زحمت انداختن برای انجام کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
((تَ عَ لُّ))
درنگ کردن، بهانه آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعقل
تصویر تعقل
((تَ عَ قُّ))
اندیشه کردن، خردمندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعطل
تصویر تعطل
((تَ عَ طُّ))
بی کار شدن، بی کار ماندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
Procrastination
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
procrastination
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
прокрастинация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
Aufschub
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
зволікання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
zwlekanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
拖延
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
procrastinação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
procrastinazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
procrastinación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی