- تعدیه
- گذرانیدن، پویه گشت روشی است در دستور زبان پارسی که کنش شدنی را به کنش کردنی دگر کنند برای نمونه از خوردن خوراندن و از سوختن سوزاندن و ازخوابیدن خواباندن گذرانیدن گذرا کردن، متعدی ساختن فعلی را
معنی تعدیه - جستجوی لغت در جدول جو
- تعدیه
- روا داشتن، نافذ گرانیدن، امری را رها و ترک کردن، کسی را از کاری منصرف ساختن، در علوم ادبی متعدی ساختن فعل لازم
- تعدیه ((تَ یِ))
- کسی را از کاری منصرف کردن، فعل لازم را متعدی کردن، گذرانیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث متعدی جمع متعدیات
سوگیاد
راست کردن، عادل خواندن
خود رایی
به شمار آوردن
آماده کردن
دست بر دست زدن
شتاباندن
عضو عضو کردن و پراکنده کردن
سوگواری و عزاداری
برهنه گرداندن برهنه کردن
کور کردن، نا بینا کردن
بلند کردن، بر آمدن بر چیزی
ناپدید کردن نیست گرداندن
خونبها دادن برای خلاص خود وجه یا مالی دادن فدیه دادن
نامردی، عنین
ارمغان فرستادن، جداکردن
پرداخت، واگذاشت گزاردن پرداختن، پرداخت
تغذیه
پوشیده ساختن معنی، معما گفتن، در ادبیات در فن بدیع بیان مطلبی به قلب و تصحیف و تبدیل کلمات یا بیان کردن مطلبی به شکل رمز و غوامض حساب که پس از تفکر و تعمق بسیار معنی آن کشف شود، نابینا کردن، کور کردن
ادا کردن، پرداختن پول یا وام
در بدیع آوردن نام های متعدد بر یک سیاق، برای مثال توانگری و جوانی و رنگ وبوی بهار / شراب و سبزه و آب روان و روی نگار، سیاقهالاعداد، شمردن، برشمردن، به شمار آوردن
ساختن و آراستن، آماده کردن، بسیج کردن سپاه
روضه خوانی، عزاداری و برپا داشتن مجلس عزا برای هر یک از امامان، مخصوصاً امام حسین، نمایشی با کلام منظوم یا آهنگین که مصائب ائمه به ویژه امام حسین را به تصویر می کشد
راست کردن، برابر کردن، دو چیز را با هم مساوی کردن، هم وزن کردن