جدول جو
جدول جو

معنی تعدیه

تعدیه
(بَ طَ لَ)
بازگردانیدن از کاری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مشغول ساختن کسی را بکاری، بازگرداندن کسی را از کاری، واگذاشتن کسی کاری را. (از اقرب الموارد) ، فاگذرانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). درگذرانیدن. (دهار). گذرانیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). روا داشتن و نافذ گردانیدن و یقال: عد عنه، ای اصرف بصرک عنه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روا داشتن و نافذ ساختن چیزی. (از اقرب الموارد) ، فعل را متعدی کردن به مفعول. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). فعل لازم را متعدی کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، (اصطلاح اصول) نقل حکم از اصل به فرع. (از تعریفات جرجانی). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
لغت نامه دهخدا