جدول جو
جدول جو

معنی تعانق - جستجوی لغت در جدول جو

تعانق
دست در گردن هم انداختن، یکدیگر را در آغوش گرفتن
تصویری از تعانق
تصویر تعانق
فرهنگ فارسی عمید
تعانق(بَ)
دست در گردن یکدیگر افکندن در محبت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بغلگیر شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) : تعانقوا عند الوداع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تعانق
بغلگیری بغل کردن هم هماغوشی دست در گردن هم انداختنیکدیگر را در آغوش کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تعانق((تَ نُ))
دست در گردن هم انداختن
تصویری از تعانق
تصویر تعانق
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تانق
تصویر تانق
تتبع کردن، در کار خود ریزه کاری کردن، گفتار و کردار خود را محکم و متقن انجام دادن، از روی حکمت کاری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعاشق
تصویر تعاشق
به یکدیگر عشق ورزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعاند
تصویر تعاند
با همدیگر عناد کردن، با هم ستیزه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معانق
تصویر معانق
ویژگی کسی که از روی محبت دست در گردن دیگری می اندازد
فرهنگ فارسی عمید
(نِ)
یوم عانق، روزی است مر عربان را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مُ نِ)
آن که دست در گردن دیگری در می آورد از روی محبت و دوستی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معانقه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
در سوراخ خود درآمدن کلاکموش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). داخل شدن خرگوش در لانۀ خود. (از اقرب الموارد) ، سر و گردن در سوراخ درآوردن خرگوش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دست در گردن همدیگری کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نِ)
دست در گردن یکدیگر افکننده در محبت. (آنندراج). یکدیگر را در آغوش گیرنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعانق شود
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ)
جمع واژۀ تعنوق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به تعنوق شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
با یکدیگر عناد داشتن. (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح فلسفه) نزد حکما عبارت است از تقابل بین دو امر وجودی، بنحوی که تعقل یکی از آن دو امر، موقوف به تعقل امر دیگر نباشدو بین آن دو امر نیز اختلاف و تباعد بسیار وجود نداشته باشد و در این حال این دو امر بنام متعاندین نامیده می شوند. مانند سرخی و زردی که هر دو را نسبت به یکدیگر متعاندین خوانند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(بَ عَ)
با همدیگر عشق نمودن. (منتهی الارب). با همدیگر عشق نمودن و عشق ورزیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
در کار خود ریزه کاری کردن در کاری نیکو نگریستن تا خوب انجام شود، ریزه کاری، جمع تانقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعنق
تصویر تعنق
دست به گردنی دست به گردن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاند
تصویر تعاند
با یکدیگر عناد داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاشق
تصویر تعاشق
با همدیگر عشق نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معانق
تصویر معانق
در آغوش گیرنده در آغوش گیرنده معانقه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاند
تصویر تعاند
((تَ نُ))
عناد ورزیدن
فرهنگ فارسی معین