جدول جو
جدول جو

معنی تعاقل - جستجوی لغت در جدول جو

تعاقل
(بَ)
خردمندی نمودن بی خردمندی. (زوزنی) (از اقرب الموارد). خردمندی نمودن بی خرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دیت را میان همدیگر قسمت نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تعاقل
خردمندی نمودن
تصویری از تعاقل
تصویر تعاقل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعادل
تصویر تعادل
با هم برابر شدن، با یکدیگر راست آمدن، با هم میزان و برابر بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تثاقل
تصویر تثاقل
سنگین شدن، سنگینی، کنایه از تنبلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعاقد
تصویر تعاقد
با همدیگر پیمان بستن، به هم گره زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاقل
تصویر معاقل
معقل ها، پناهگاه ها، جمع واژۀ معقل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعاقب
تصویر تعاقب
عقب هم رفتن، از پی هم آمدن، دنبال کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعامل
تصویر تعامل
با یکدیگر داد ستد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاقد
تصویر تعاقد
عقب هم رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاقب
تصویر تعاقب
پیروی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعازل
تصویر تعازل
گوشه گیری
فرهنگ لغت هوشیار
برابری - تراز مندی، همترازی با هم برابر شدن راست آمدن همتابودن، 2 برابری، هنگامی که جسمی درحال تعادل است که منتجه همه نیروهای واردبرآن برابر صفر باشد، در اجسام متکی تا وقتی که خط قایم مار از مرکز ثقل آنها داخل سطح اتکا باشد جسم بحال تعادل خواهد ماند، جمع تعادلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثاقل
تصویر تثاقل
گرانی کردن، گرانی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معقل، پناهگاه ها سنگر ها کوه های بلند جمع معقل: جاهای پناه پناهگاهها: و سایرجزایر دریا بار با حصانت معاقل و مناعت منازل آن از کنار بصره تا سواحل هند... منتظم شده، جاهای عقال کردن شتر، کوههای بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاقب
تصویر تعاقب
((تَ قُ))
از پی هم آمدن، کسی را دنبال کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
((تَ دُ))
با هم برابر شدن، برابری، هنگامی جسمی در تعادل است که منتجه همه نیروهای وارد بر آن برابر صفر باشد (فیزیک)، وضعیتی که شخص در آن حالت مطلوب و طبیعی دارد و در برابر محرک ها واکنش طبیعی از خود نشان می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعاقد
تصویر تعاقد
((تَ قُ))
با هم پیمان بستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تثاقل
تصویر تثاقل
((تَ قُ))
سنگین شدن، سنگینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
ترازمندی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعامل
تصویر تعامل
Interaction
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
Balance, Equilibrium
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
równowaga
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تعامل
تصویر تعامل
interazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
equilíbrio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تعامل
تصویر تعامل
interação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
平衡
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تعامل
تصویر تعامل
互动
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تعامل
تصویر تعامل
взаємодія
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تعامل
تصویر تعامل
interakcja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
баланс , рівновага
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
Gleichgewicht
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تعامل
تصویر تعامل
Interaktion
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
баланс , равновесие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تعامل
تصویر تعامل
взаимодействие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
equilibrio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی