معنی تعاقد
- تعاقد((تَ قُ))
- با هم پیمان بستن
واژههای مرتبط با تعاقد
تعاقد
- تعاقد
- عقب هم رفتن
تعاقد
- تعاقد
- با همدیگر پیمان بستن، به هم گره زدن
تعاقد
- تعاقد
- تعاهد. (زوزنی) (اقرب الموارد). با یکدیگر عهد بستن. (زوزنی). با همدیگر عهد و پیمان نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با همدیگر گره بستن و پیمان بستن. (آنندراج) ، در زیر یکدیگر رفتن سگان در پی ماده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
تعاهد
- تعاهد
- با یکدیگر عهد کردن
تعاند
- تعاند
- با یکدیگر عناد داشتن
تعاقل
- تعاقل
- خردمندی نمودن
تعاقب
- تعاقب
- پیروی کردن
تعاضد
- تعاضد
- یاری نمودن همدیگر را
معاقد
- معاقد
- جایی که گره بسته می شود
