جدول جو
جدول جو

معنی تعاقب

تعاقب((تَ قُ))
از پی هم آمدن، کسی را دنبال کردن
تصویری از تعاقب
تصویر تعاقب
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تعاقب

تعاقب

تعاقب
پیروی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). از پس یکدیگر درآمدن. (زوزنی) (از دهار) (از آنندراج) : لایتعاقب علیه اللیل و النهار. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298). تعاقب هر دو (شب و روز) بر فانی گردانیدن جان.... مصروف است. (کلیله و دمنه)، در پس گریخته دویدن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

تعاتب

تعاتب
گلگی از هم، هم خشمگینی بر هم خشم گرفتن، ناز نمایی -1 از یکدیگر گله کردن، هم را مورد عتاب قرار دادن
فرهنگ لغت هوشیار