- تطهیر
- برشنوم
معنی تطهیر - جستجوی لغت در جدول جو
- تطهیر
- پاکاندن پاک گرداندن، شست و شوی پاک کردن پاکیزه ساختن شستن، پاکی طهارت، جمع تطهیرات
- تطهیر
- پاک کردن، پاکیزه کردن، چیزی را با آب شستن و پاکیزه ساختن
- تطهیر ((تَ))
- پاک کردن، پاکیزه ساختن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پراکنده شدن
پشت نویسی پشت گوش انداختن
آشکار کردن
پراکنده شدن، دراز شدن، فراگرفتن ابر در همۀ آسمان
مشهور کردن، شهره کردن، رسوایی کسی را شهرت دادن، رسوا ساختن
پرانیدن، پرواز دادن
مرغوایش (مرغوا فال بد) تطیر در تازی نیز وایش (فال) به مرغ است و مرغوا وای بد از روی پرواز مرغ فال بدزدن مرغوا زدن ، فال بدزدن بفال بد گرفتن، مرغوا، جمع تطیرات
پاکایش، خود شویی، باز داشت خود از گناه پاک شدن سر و تن شستن، شست و شو
فال بد زدن، به فال بد گرفتن، از پرواز مرغ فال زدن
پاک کننده، پاک، شسته
جمع تطهیر
پاک کردنپاکیزه ساختن شستن