جدول جو
جدول جو

معنی تضییف - جستجوی لغت در جدول جو

تضییف
مهمان فرود آوردن و مهمانی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). مهمان را فرود آوردن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). مهمانی کردن. (دهار). مهمان داشتن کسی را، به فروشدن نزدیک گشتن آفتاب، میل دادن چیزی را به چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تضییف
مهمان داشتن مهمانی دادن
تصویری از تضییف
تصویر تضییف
فرهنگ لغت هوشیار
تضییف
((تَ))
مهمان داری کردن
تصویری از تضییف
تصویر تضییف
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تضعیف
تصویر تضعیف
ضعیف کردن، سست و ناتوان کردن، دوبرابر کردن، دوچندان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تضییق
تصویر تضییق
تنگ کردن، سخت گرفتن به کسی، در تنگنا قرار دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تضییع
تصویر تضییع
ضایع کردن، تلف کردن، مهمل و بیکار ساختن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تزییف
تصویر تزییف
ناسره و ناروا کردن مسکوک
فرهنگ فارسی عمید
(اِ شِ)
نبهره کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ناسره و ناروان گردانیدن دراهم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ناسره کردن درم. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : و چون پدرش از این شیوه عاری بود پسر بدین تلبیسات و تزییفات در جنب او عالمی متفوق می نمود. (جهانگشای جوینی) ، تحقیر و تصغیر کسی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، بلند و مرتفع ساختن بناء. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اَلْیْ)
فرودآمدن در منزلی، بددلی کردن و روی گردانیدن از کارزار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)، متفرق و پراکنده شدن گوشت لثه مابین دندانها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)، اخیاف (برادران مادری) آوردن زن. (المنجد) (اقرب الموارد)، تقسیم کرده شدن کار میان آنها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تقسیم شدن مال میان آنها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ ثَ)
بسیار طواف کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَلْ لُ)
نیک بریدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بریدن چیزی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
افزوده شدن بر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تنگ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ضدتوسیع. (اقرب الموارد) ، کار تنگ فراگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). کار تنگ گرفتن. (از زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). تنگ گرفتن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
مردار شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بوی گرفتن مردار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، زدن کسی را، ترسانیدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ضایع کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (غیاث اللغات) (آنندراج). مهمل و هیچکاره گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ضایعکردگی و اتلاف. (ناظم الاطباء) : و هیچ خردمند تضییع عمر در طلب آن جایز نشمرد. (کلیله و دمنه). و تضییع منفعتی از آن جهت. (کلیله و دمنه). تضییع نفایس اموال و احتمال تحکمات فاسد لشکر بر تحفظ خانه و موافقت برادر و رعایت مصلحت کلی راجح دید. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 190) ، بی تیمار گذاشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، در مثل: الصیف ضیعت اللبن، بکسر تاء اگرچه بدان به مذکر و جمع خطاب کنند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و در مجمعالامثال، فی الصیف ضیعت اللبن نیز روایت شده، برای کسی مثل زنند که خود فرصتی مناسب را از دست داده است، سپس در پی بدست آوردن آن برمی آید
لغت نامه دهخدا
شیر به آب آمیخته کسی را دادن. (تاج المصادر بیهقی). نوشانیدن کسی را شیر تنک آب آمیخته. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شیر تنک آب آمیخته نوشانیدن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، شیر به آب آمیختن. (از زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی). آب آمیختن شیر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آمیختن شیر به آب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دوا را شیاف ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تنگ شدن رودبار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : اذا تضایفن علیه انسلا، ای اذا صرن قریباً منه الی جنبه. (اقرب الموارد) ، از دو جانب آمدن قوم رودبار را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، از دو جانب آمدن سگان شکار را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فلسفه) بودن دو چیز چنانکه تعقل یکی از آن دو جز بقیاس با دیگران ممکن نباشد. (کشاف از مطول). و گفته اند بودن دو چیز چنانکه تعلق یکی از آن دو سبب تعلق دیگری بدو باشد مانند ابوّت و نبوّت. (از تعریفات جرجانی). و رجوع به اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص 58 شود
لغت نامه دهخدا
بسنده بودن تابستان را. (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گویند هذا الطعام یصیفنی، یعنی برای تابستان مرا بسنده است، تابستان به جایی اقامت کردن. (از اقرب الموارد). و رجوع به تصیف شود
لغت نامه دهخدا
(تَ حَسْ سُ)
لیف ساختن، سطبر و بسیار شدن لیف نهال خرما. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خراش دادن پوست کسی را با لیف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَثْ ثُ)
بددل شدن. (تاج المصادر بیهقی). گریختن و بددل گردیدن و از راه گذشتن، یقال: حمل فلان فی الحرب فغیف، ای کذب و جبن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازایستادن از کاری. (از اق-رب الم-وارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنییف
تصویر تنییف
فزونی پذیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجییف
تصویر تجییف
مردار شدن، بوی گرفتن مردار
فرهنگ لغت هوشیار
ریخت گرفتن نیک بریدن نیک بریدنقطعه قطعه کردن، کیفیتی معلوم قرار دادن برای شی، جمع تکییفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغییف
تصویر تغییف
بد دل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضعیف
تصویر تضعیف
سست و ناتوان پنداشتن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزییف
تصویر تزییف
نبهره کردن ازارزش انداختن ناسره داشتن نبهره داشتن نادرست خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضییع
تصویر تضییع
ضایع و مهمل گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضییق
تصویر تضییق
تنگ کردن، تنگ گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخییف
تصویر تخییف
گریز از ترس، فرود آمدن، بد دلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکییف
تصویر تکییف
((تَ))
نیک بریدن، کیفیتی معلوم قرار دادن برای شیء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تضعیف
تصویر تضعیف
((تَ))
دو برابر کردن، ضعیف کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تضییع
تصویر تضییع
((تَ))
ضایع کردن، تباه ساختن، مهمل و بیکار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تزییف
تصویر تزییف
((تَ یِ))
ناخالص کردن مسکوک، کوچک کردن، مردود گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تضییق
تصویر تضییق
((تَ))
تنگ کردن، تنگ گرفتن
فرهنگ فارسی معین