جدول جو
جدول جو

معنی تصانیف - جستجوی لغت در جدول جو

تصانیف
تصنیف ها، نوشتن کتاب و مرتب کردن آن ها، کتاب ها، شعر گفتن ها، جمع واژۀ تصنیف
تصویری از تصانیف
تصویر تصانیف
فرهنگ فارسی عمید
تصانیف
(تَ)
جمع واژۀ تصنیف. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). آنچه از کتابهاتصنیف میشود. (از اقرب الموارد). جمع تصنیف است بمعنی کتاب. (فرهنگ نظام). آثار و نوشته ها:
بنام قیصران سازم تصانیف
به از ارتنگ چین تنکلوشا.
خاقانی.
در تصانیف حکما آورده اند که کژدم را ولادت معهود نیست. (گلستان). و رجوع به تصنیف شود، مأخوذ از عربی، کلمات انشایی. (ناظم الاطباء). و رجوع به تصنیف شود
لغت نامه دهخدا
تصانیف
جمع تصنیف، دسته دسته ها، گرد آمده ها، فراهم آمده ها، ترانه ها جمع تصنیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصانیف
((تَ))
جمع تصنیف
تصویری از تصانیف
تصویر تصانیف
فرهنگ فارسی معین
تصانیف
ترانه ها، تصنیف ها، سرودها، نشیدها
متضاد: نوحه ها، کتابها، تالیفات، تالیف ها، نوشته ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تصاریف
تصویر تصاریف
پیشامدها و حوادث روزگار، گردش ها و انقلابات زمانه، نوائب دهر، تصاریف الدهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصنیف
تصویر تصنیف
نوشتن کتاب و مرتب کردن آن، در موسیقی قطعه شعری که به آهنگ طرب انگیز خوانده می شود، کتاب، شعر گفتن، گونه گونه و دسته دسته کردن چیزی، صنف صنف کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجاویف
تصویر تجاویف
تجویف ها، جوف و درون چیزی ها، جمع واژۀ تجویف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجافیف
تصویر تجافیف
تجفاف ها، خفتان ها، جمع واژۀ تجفاف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکالیف
تصویر تکالیف
تکلیف ها، کارهای دشوار به عهدۀ کسی گذاشتن، جمع واژۀ تکلیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تضاعیف
تصویر تضاعیف
مندرجات، اثنای چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصاویر
تصویر تصاویر
تصویرها، صورت کشیدن ها، درست کردن صورت چیزی ها، جمع واژۀ تصویر
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
جمع واژۀ تصریف. احکام و اوامر خودسرانه. (ناظم الاطباء) ، تبدیلات و انقلابات و حوادث زمانه. (ناظم الاطباء). گردانیدنها و گذشتن ها و برگشتن ها. (غیاث اللغات) (آنندراج). تصاریف دهر، نوائب آن. حدثان آن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : بر این فن متبحر و ریان گشته و بر تصاریف احداث واقف شده و رای او به ممارست این فن متانت یافته. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 20). گمان بسته که مجال حوادث ایام در آن محال محال باشد و دست تصاریف روزگار بدامن دولت او نرسد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 33). تا مگر ث... و انقیاد و طواعیت را از تصاریف زمان سایه بان سازد. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
گونه گونه ساختن چیزی را و جدا کردن بعض آن را از بعض و تمیز دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). صنف صنف کردن و نوع نوع گردانیدن و جدا ساختن بعض نوع را از بعض. و در بعض کتب چنین نوشته که تصنیف نوع نوع گرفتن و جمع کردن. مأخوذ از صنف که بالکسر است. (غیاث اللغات) (آنندراج). تصنیف کتاب از آن است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، کتابی را از خود نوشتن. (یادداشت مرحوم دهخدا)، برگ برآوردن درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و در اساس آمده: ’صنف النبات و الشجر و تصنف، صار اصنافاً’. (از اقرب الموارد).
، نوع نوع کردن مطالب و جمعآوری آنها،
{{اسم}} ایجاد و اختراع و انشاء مباحث علمی. ج، تصانیف. (از ناظم الاطباء). کتاب. نامه، که باب باب و فصل فصل کرده اند مطالب آن را. ج، تصانیف و تصنیفات. (یادداشت مرحوم دهخدا) : در تاریخی که میکنم سخنی نرانم که آن به تعصبی و میلی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند شرم باداین پیر را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 175). پس از یک چند رسولان... بخوبی بازگردانیدند سوی ترکستان سخت خوشنود و نامه ها برفت در این باب سخت نیکو و همه در رساله ای که تصنیف من است. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 434). دراین تصنیف مردان کار بر چه جمله فرمود. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 462).
خراسان چو بازار چین کرده ام من
به تصنیفهای چو دیبای چینی.
ناصرخسرو.
مرا جز به تأیید آل رسول
نه تصنیف بود ونه قیل و نه قال.
ناصرخسرو.
و او را (انوشیروان را) خود تصنیفات وصایاست که تأمل آن سخت مفید باشد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 9).
زیشان شنو دقیقۀ فقر از برای آنک
تصنیف را مصنف بهتر کند بیان.
خاقانی.
، ترکیب و ترتیب نواهای موسیقی. (ناظم الاطباء). در تداول امروزین، قول. حراره.کخ کخ. حال. کاری. موالیا. قوما. کان و کان. عروض البلد. ملعبه. زجل. موشح. موشحه. شرقی. سرود. ملمع. (یادداشت مرحوم دهخدا) : حافظ شربتی در علم موسیقی علم بوده و نقش ها و تصنیفهای او در میان مردم مشهور است. (مجالس النفائس ص 267)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تضاعیف
تصویر تضاعیف
جمع ضعیف، دو چندان ها، ناتوان گشته ها جمع تضعیف
فرهنگ لغت هوشیار
جمع تجویف، لاها، کاواک ها، گاباره ها (گاباره غار) گریستک ها جمع تجویف -. 1 لاها، کاواکها مناره ها، جوفها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجافیف
تصویر تجافیف
جمع تجفاف، بر گستوان ها خفتان ها جمع تجفاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنانیر
تصویر تنانیر
جمع تنور، تنورها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنانین
تصویر تنانین
جمع تنین، اژدهاها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکالیف
تصویر تکالیف
دشواریها و سختیها و آزمایشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصادیع
تصویر تصادیع
زحمات و دردسرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصاویر
تصویر تصاویر
نگارها و صورتها و نقشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترادیف
تصویر ترادیف
قرینه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانیف
تصویر تانیف
واداشتن، گیاهجویی، کناره چیزی را تیز کردن، به ننگ برانگیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصنیف
تصویر تصنیف
کتابی را از خود نوشتن، نوع کردن مطالب و جمع آوری آنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصاریف
تصویر تصاریف
اوامر خود سرانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصنیف
تصویر تصنیف
((تَ))
دسته دسته کردن، نوشتن کتاب یا رساله، نوعی شعر که با آهنگ خوانده شود، جمع تصانیف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصاریف
تصویر تصاریف
((تَ))
جمع تصریف، پیشامدها، حوادث زمانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصاویر
تصویر تصاویر
((تَ))
جمع تصویر، صورت ها، پرده های نقاشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکالیف
تصویر تکالیف
((تَ))
جمع تکلفه، کارهای سخت، مشقت ها
فرهنگ فارسی معین
ترانه، سرایش، سرود، قول، نشید
متضاد: نوحه، تالیف، تحریر، تدوین، گردآوری، کتاب، رساله
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تصادفی
تصویر تصادفی
Chance, Accidental, Coincidental, Accidentally, Coincidentally, Fortuitously, Haphazard, Incidentally, Random
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تالیف، نویسندگی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از تصادفی
تصویر تصادفی
случайный , случайно , шанс
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تصادفی
تصویر تصادفی
zufällig, versehentlich, Chance, nebenbei
دیکشنری فارسی به آلمانی