جدول جو
جدول جو

معنی تشنع - جستجوی لغت در جدول جو

تشنع
(اِ تِ)
کوشیدن ستور و جز آن در رفتن: تشنع البعیر اذا عدا عدواً شدید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، آماده شدن جنگ را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آماده شدن برای کاری. (از اقرب الموارد) ، سلاح درپوشیدن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، غارت پراکنده کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پراکنده کردن غارت. (از اقرب الموارد) ، کهنه و پاره شدن جامه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شکافته شدن جامه. (از اقرب الموارد) ، زشت گردیدن حال قومی بر اثر اختلاف و پریشانی رأی آنان، ارادۀ کاری شنیع کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تشنع
زشتکاری، تاراج، پارگی جامه
تصویری از تشنع
تصویر تشنع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تشفع
تصویر تشفع
شفاعت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشیع
تصویر تشیع
مذهب شیعه داشتن، شیعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشنیع
تصویر تشنیع
بسیار بدگفتن از کسی، کسی را زشت شمردن، عیوب کسی را آشکار کردن، رسوا ساختن کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشنک
تصویر تشنک
قسمتی از جمجمه در پیش سر که در کودکی نرم است، یافوخ، جاندانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشنج
تصویر تشنج
در هم کشیده شدن، ترنجیده شدن، کشیده شدن اعضای بدن، ترنجیدگی، در پزشکی انقباضات غیر ارادی عضلات که ناشی از تحریکات غیرعادی مغز است و گاه باعث بیهوشی می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصنع
تصویر تصنع
خودآرایی کردن، خود را به حالتی متکلفانه وانمود کردن، ظاهرسازی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشنه
تصویر تشنه
انسان یا حیوان که احتیاج به نوشیدن آب دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمنع
تصویر تمنع
قوی شدن، استوار شدن، چیره شدن، بازایستادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشنع
تصویر اشنع
شنیع تر، زشت تر، قبیح تر، ناهنجارتر
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ شَنْ نِ)
بر اسب سوار شونده. (آنندراج) سوار شدۀ بر اسب. (ناظم الاطباء) ، سلاح درپوشنده. (آنندراج). سلاح پوشیده و آمادۀ جنگ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشنع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تشنیع
تصویر تشنیع
عیب کسی را آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
زشت شده، سرزنش شده زشت گرداننده، سرزنش کننده بد گفته شده زشت گردانیده بد گوینده زشت گردانیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشنه
تصویر تشنه
کسی که میل و خواهش نوشیدن آب داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشنع
تصویر اشنع
زشت تر، قبیح تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشفع
تصویر تشفع
شفاعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشجع
تصویر تشجع
دلیر نمایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشبع
تصویر تشبع
بار بار خوری بار بار خوردن ستاندن شهروندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمنع
تصویر تمنع
استواری و قوی شدن، باز ایستادن، چیره شدن برآن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکنع
تصویر تکنع
درآویختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقنع
تصویر تقنع
قناعت کردن، قناعت نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصنع
تصویر تصنع
آراستن خویش، خود آرایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشنج
تصویر تشنج
لرزیدن، در هم کشیدن اعضا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشیع
تصویر تشیع
دعوی مذهب شیعه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشفع
تصویر تشفع
((تَ شَ فُّ))
شفاعت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشنع
تصویر مشنع
((مُ شَ نَّ))
بد گفته شده، زشت گردانیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمنع
تصویر تمنع
((تَ مَ نُّ))
استوار شدن، بازایستادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصنع
تصویر تصنع
((تَ صَ نُّ))
حالتی را به طور ساختگی به خود گرفتن، ظاهرسازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشیع
تصویر تشیع
((تَ شَ یُّ))
پیروی کردن، مذهب شیعه داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشنج
تصویر تشنج
((تَ شَ نُّ))
انقباضات پی درپی و غیرارادی ماهیچه ها، در فارسی به معنای ناآرامی، آشفتگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشنه
تصویر تشنه
انسان یا حیوانی که به آب نیاز دارد، بسیار مشتاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشنیع
تصویر تشنیع
((تَ))
بد گفتن از کسی، رسوا ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشنع
تصویر اشنع
((اَ نَ))
زشت تر، ناهنجارتر، بدتر، قبیح تر، اشنع اعمال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشنج
تصویر تشنج
ناآرامی، لرزش، تنش
فرهنگ واژه فارسی سره