معنی تمنع - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تمنع
تمنع
- تمنع
- استوار و قوی شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازداشتن از آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازایستادن. (آنندراج) ، چیره شدن بر آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
امنع
- امنع
- با عز و ارجمندی، منیع تر، بلندتر، استوارتر، بلند پایه تر
فرهنگ لغت هوشیار