معنی اشنع - فرهنگ فارسی معین
معنی اشنع
- اشنع((اَ نَ))
- زشت تر، ناهنجارتر، بدتر، قبیح تر، اشنع اعمال
تصویر اشنع
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با اشنع
اشنع
- اشنع
- زشت: یوم اشنع، روز بد و زشت. (منتهی الارب). شنیع. شَنِع.
لغت نامه دهخدا
اشنع
- اشنع
- ابن عمرو بن طریف. پدر قبیله ای بود. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
اشنو
- اشنو
- شنوا شنونده. نوعی سیگار که بنام شهر اشنو (اشنویه) (آذربایجان) نامیده شده
فرهنگ لغت هوشیار
اشنگ
- اشنگ
- درختی است از تیره بید که مانند سفیدار است ولی برخلاف آن مستقیم رشد نمیکند و چوبش نیز محکم نیست و مانند آن دارای پوست صاف است اشن خشنگ اره قلمه
فرهنگ لغت هوشیار