جدول جو
جدول جو

معنی تشخص - جستجوی لغت در جدول جو

تشخص
بزرگی داشتن
تصویری از تشخص
تصویر تشخص
فرهنگ لغت هوشیار
تشخص
بزرگی داشتن، بزرگی یافتن، برجسته شدن و ممتاز گشتن از دیگران
تصویری از تشخص
تصویر تشخص
فرهنگ فارسی عمید
تشخص
((تَ شَ خُّ))
بزرگی یافتن، برجسته شدن، شخصیت، امتیاز
تصویری از تشخص
تصویر تشخص
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متشخص
تصویر متشخص
بزرگ و ممتاز، دارای تشخص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متشخص
تصویر متشخص
مرد معتبر و دارای آبرو و صاحب شان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشخص
تصویر متشخص
((مُ تَ شَ خِّ))
ممتاز، دارای تشخص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشخیص
تصویر تشخیص
باز شناخت، باز شناسی، شناسایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشخص
تصویر مشخص
باز شناخته، شناخته شده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترخص
تصویر ترخص
آسان گرفتن، رخصت یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشخیص
تصویر تشخیص
تمیز دادن و جدا کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبخص
تصویر تبخص
تیز نگریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشخص
تصویر مشخص
معیّن شده، تمیز داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشخیص
تصویر تشخیص
تمیز دادن و جدا کردن چیزی از چیز دیگر، معین کردن اینکه چه چیز از چه نوع است، شناسایی مثلاً تشخیص بیماری او از عهدۀ پزشکان خارج بود، در علوم ادبی نسبت دادن ویژگی های انسانی به موجودات غیر ذی روح یا امور انتزاعی، جاندارانگاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترخص
تصویر ترخص
جایز بودن، مرخص شدن، اجازه گرفتن، رخصت یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشخص
تصویر مشخص
محقق و معین شده، تشخیص کرده شده، تمیز داده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترخص
تصویر ترخص
((تَ رَ خُّ))
رخصت یافتن، اجازه گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشخیص
تصویر تشخیص
((تَ))
تمیز دادن و جدا کردن چیزی از چیز دیگر، شناختن کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشخص
تصویر مشخص
((مُ شَ خَّ))
معین، معلوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشخص
تصویر مشخص
Marked
دیکشنری فارسی به انگلیسی
отмеченный
دیکشنری فارسی به روسی
चिह्नित
دیکشنری فارسی به هندی
চিহ্নিত
دیکشنری فارسی به بنگالی