جدول جو
جدول جو

معنی تشاهر - جستجوی لغت در جدول جو

تشاهر
(اِ)
کسی را شهره ساختن. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاهر
تصویر شاهر
(پسرانه)
مشهور، نامی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تظاهر
تصویر تظاهر
آشکار شدن، خودنمایی کردن، خود را به داشتن حالت یا صفتی وانمود کردن، هم پشت شدن، یکدیگر را یاری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشاعر
تصویر تشاعر
تظاهر به شاعری کردن، خود را شاعر پنداشتن یا شاعر نمایاندن، به تکلف شعر گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشاجر
تصویر تشاجر
مشاجره کردن، با هم نزاع کردن، با یکدیگر خلاف و کشمکش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجاهر
تصویر تجاهر
تظاهر به کاری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشاور
تصویر تشاور
با هم مشورت کردن، با هم کنکاش کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
تظاهر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). خود را به چیزی آشکار کردن. (فرهنگ نظام) : تجاهر بفسق، تظاهر بدان، ظاهر و آشکار شدن در محضر عام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تشهیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
با هم گواهی دادن. (غیاث اللغات) (آنندراج). گواهی دادن با هم. (ناظم الاطباء) ، با هم حاضر شدن و ملاقات کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ کِ)
مشورت کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). کنکاش کردن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). تداول رأی و مشورت. (از متن اللغه). با یکدیگر مشاورت کردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) :... فان ارادا فصالا عن تراض منهما و تشاور فلا جناح علیهما... (قرآن 233/2)
لغت نامه دهخدا
(اِ کِ)
شاعری نمودن کسی که شاعر نباشد. (زوزنی). خود را شاعر وانمودن. (آنندراج). ادعای شاعری نمودن و خود را شاعر پنداشتن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ کِ)
همدیگر نظر کردن به دنبال چشم. (منتهی الارب) (آنندراج). همدیگر را بدنبال چشم نظر کردن (ناظم الاطباء). یکدیگر را بانظر عداوت و بغض نگریستن. (از متن اللغه). یکدیگر رابا گوشۀ چشم نگریستن. (از اقرب الموارد). یکدیگر با گوشۀ چشم با اعراض و غضب نگریستن. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
با یکدیگر خلاف کردن. (زوزنی) (دهار). منازعت و خلاف کردن دو گروه با هم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نزاع کردن دو کس با هم. (آنندراج) (از متن اللغه). تخالف و تنازع قوم. بیکدیگر درآمدن آنان در نزاع بمانند اشتباک درختان. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، بر یکدیگر نیزه زدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از دهار) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، چریدن ستور تمام گیاه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، به خوزدن رسیدن درخت. (منتهی الارب) ، درآمدن چیزی در چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
با یکدیگر نزدیک شدن دو گروه در حرب، گویی میان ایشان اندازۀ شبری مانده است. (منتهی الارب). نزدیک شدن دو گروه در جنگ چنانکه میان آنان فاصله وجبی باشد. (از اقرب الموارد) (از المنجد). تقارب در جنگ. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(تَ هَِ)
جمع واژۀ تیهور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تیهور شود
لغت نامه دهخدا
(بَج ج)
هم پشت شدن. (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). یارمند شدن با هم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یکدیگر را یاری نمودن. مددگاری و با هم پشت دادگی. (ناظم الاطباء). باهم پشتی دادن و مددگاری کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، به پشت درآوردن (از لغات اضداد است). (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، نمودن. (زوزنی). وانمود کردن. وانمودن. نمودن چیزی را بی آنکه او را اصلی باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی است از دهستان اوراامان لهون در بخش پاوۀ شهرستان سنندج که در 43 هزارگزی شمال باختری پاوه و هزارگزی باختر راه اتومبیل رو پاوه به نوسود قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و 120 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه محصول آنجا توت گردو و انار و مختصری غلات است. شغل اهالی مکاری گری و باغبانی و زغال فروشی است. و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تشاعر
تصویر تشاعر
تظاهر به شاعری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خود نمایی، فرانمودی پس گرگ سخن نمی گفت و چنان فرا می نمود که من بی تحقیق قدم در کاری ننهم (کلیله و دمنه) هوختن، هم پشتی آشکار شدن خود نمایی کردن، چیزی را ظاهرا بخود بستن خود را بداشتن صفتی وانمود کردن، هم پشت شدن یکدیگررا یاری کردن، خود نمایی، عوام فریبی، تظاهر کردن،جمع تظاهرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهر
تصویر شاهر
مشهور، معروف، نامی، سرشناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشاهد
تصویر تشاهد
گواهی دادن با هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشاور
تصویر تشاور
مشورت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجاهر
تصویر تجاهر
تظاهر، آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
هم ستیزی هم تاشگی با هم نزاع کردن با همس ستیزیدن مشاجره کردن، کشمکش مشاجره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهر
تصویر شاهر
((هِ))
مشهور، معروف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تظاهر
تصویر تظاهر
((تَ هُ))
خودنمایی کردن، پشت هم شدن، یکدیگر را یاری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشاجر
تصویر تشاجر
((تَ جُ))
با هم نزاع کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشاهد
تصویر تشاهد
((تَ هُ))
یکدیگر را دیدار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشاور
تصویر تشاور
((تَ وُ))
با هم مشورت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشاعر
تصویر تشاعر
((تَ عُ))
تظاهر به شاعری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجاهر
تصویر تجاهر
((تَ هُ))
آشکار کردن، ظاهر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تظاهر
تصویر تظاهر
وانمود، خودنمایی، دگر فریبی، پدیداری، خود نمایی، آشکار شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تظاهر کردن، ظاهرشدن، آشکار کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ادا، تلبیس، ریا، ریاکاری، ظاهرسازی، عوام فریبی، وانمودسازی، خودنمایی، عرض اندام، آشکار شدن، ظاهرشدن، خودنمایی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد