- تسقط
- سخن چینی کردن
معنی تسقط - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چیرگی، چیره دستی، چیره شدن
پست تر، فروتر، فرومایه تر
گرفتن چیزی را اندک اندک
سیر آبی فرو بردن
نا خشنود شدن
پی در پی افکندن
آویختگی
دست یافتن
کاست پردازی (کاست قسط)
پندگی (پنده نقطه) خجک داری (خجک خال)
اندک اندک گرفتن
محل سقوط، جای افتادن
سقط کننده، ازبین برنده
خشم گرفتن، ناخشنود شدن، ناخوش داشتن
مسلط شدن، چیره شدن، دست یافتن بر کسی یا چیزی
پی در پی افتادن، از پی هم افتادن، خود را بر چیزی افکندن
محل سقوط
افکنده شده
بنیم
غلط و خطا، سهو در حساب و نوشتن کشته، افتاده، بی فایده
پاره آجر
ویژگی کالای پست و بی بها
دشنام، سهو و خطا در گفتن یا نوشتن
فضیحت، رسوایی
شخص ضعیف و فرومایه
سقط شدن: مردن، تلف شدن حیوان چهارپا
سقط گفتن: دشنام دادن، ناسزا گفتن
ویژگی کالای پست و بی بها
دشنام، سهو و خطا در گفتن یا نوشتن
فضیحت، رسوایی
شخص ضعیف و فرومایه
سقط شدن: مردن، تلف شدن حیوان چهارپا
سقط گفتن: دشنام دادن، ناسزا گفتن
بچه نارس و مرده که پیش از فرارسیدن هنگام ولادت از شکم مادر بیفتد
سقط جنین: در پزشکی بچۀ نارس و مرده افکندن، سقط کردن
سقط کردن: در پزشکی بچۀ نارس و مرده افکندن
سقط جنین: در پزشکی بچۀ نارس و مرده افکندن، سقط کردن
سقط کردن: در پزشکی بچۀ نارس و مرده افکندن