جدول جو
جدول جو

معنی تسقط - جستجوی لغت در جدول جو

تسقط
سخن چینی کردن
تصویری از تسقط
تصویر تسقط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تسلط
تصویر تسلط
چیرگی، چیره دستی، چیره شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اسقط
تصویر اسقط
پست تر، فروتر، فرومایه تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذقط
تصویر تذقط
گرفتن چیزی را اندک اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسقی
تصویر تسقی
سیر آبی فرو بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسخط
تصویر تسخط
نا خشنود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تساقط
تصویر تساقط
پی در پی افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسمط
تصویر تسمط
آویختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلط
تصویر تسلط
دست یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقسط
تصویر تقسط
کاست پردازی (کاست قسط)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنقط
تصویر تنقط
پندگی (پنده نقطه) خجک داری (خجک خال)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبقط
تصویر تبقط
اندک اندک گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسقط
تصویر مسقط
محل سقوط، جای افتادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسقط
تصویر مسقط
سقط کننده، ازبین برنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسخط
تصویر تسخط
خشم گرفتن، ناخشنود شدن، ناخوش داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسلط
تصویر تسلط
مسلط شدن، چیره شدن، دست یافتن بر کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تساقط
تصویر تساقط
پی در پی افتادن، از پی هم افتادن، خود را بر چیزی افکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسقط
تصویر مسقط
محل سقوط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلط
تصویر تسلط
((تَ سَ لُّ))
چیره شدن، غلبه یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسخط
تصویر تسخط
((تَ سَ خُّ))
خشم گرفتن، ناخشنود گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تساقط
تصویر تساقط
((تَ قُ))
سقوط کردن، فروافتادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسقط
تصویر مسقط
((مَ قَ))
محل افتادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسقط
تصویر مسقط
((مُ قَ))
ساقط کرده، حذف کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسقط
تصویر مسقط
افکنده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقط
تصویر سقط
بنیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سقط
تصویر سقط
غلط و خطا، سهو در حساب و نوشتن کشته، افتاده، بی فایده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقط
تصویر سقط
پاره آجر
ویژگی کالای پست و بی بها
دشنام، سهو و خطا در گفتن یا نوشتن
فضیحت، رسوایی
شخص ضعیف و فرومایه
سقط شدن: مردن، تلف شدن حیوان چهارپا
سقط گفتن: دشنام دادن، ناسزا گفتن
فرهنگ فارسی عمید
((سَ یا س قْ))
بچه نارس یا مرده که پیش از فرا رسیدن هنگام ولادت از شکم مادر خارج شود، برف، شبنم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سقط
تصویر سقط
((سَ قَ))
خطا، کالای پست، رسوایی، فضیحت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سقط
تصویر سقط
بچه نارس و مرده که پیش از فرارسیدن هنگام ولادت از شکم مادر بیفتد
سقط جنین: در پزشکی بچۀ نارس و مرده افکندن، سقط کردن
سقط کردن: در پزشکی بچۀ نارس و مرده افکندن
فرهنگ فارسی عمید