معنی تسخط - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تسخط
تسخط
- تسخط
- اندک شمردن. (تاج المصادر بیهقی). کم شمردن ، بناجایگاه دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اندک شمردن و بنا جایگاه دادن عطا. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، خشم گرفتن و ناخشنود شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ناخشنود شدن و خشم گرفتن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). خشم گرفتن. (از متن اللغه) ، مکروه و ناخوش داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد) ، ناپسند گردیدن. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا