- تسعر
- برافروختگی آتش، نرخ یابی نرخ داری
معنی تسعر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زرد لاغر زرد نبو
زشتگونگی، روی پیسگی پیسه گرردیدن روی
موی موی شدن (موی شعر)
به سفر رفتن
نرخ نهادن، آتش افروختن
نه، نه نرینه نه مرد نه (9)
بیش فربهی گندگی
مبادرت کردن، شتافتن
مسخرگی، تمسخر
پگاهی خوردن (پگاهی سحری)
همرازی
گشت گشت وگذار
کج کردن روی از روی خودپسندی
گودی گود شدن گود بودن گود شدن گودی یافتن، گودی، جمع تقعرات
دشواری و سختی
دگر رفتاری، خشمناکی، ترسانندگی
نرخ نهاده، قیمت گذاری شده
دشوار شدن، سخت شدن، دشواری و سختی
شتافتن، مبادرت کردن، شتاب کردن در امری
نرخ گذاشتن، بها و ارزش چیزی را معین کردن، برای جنسی نرخ تعیین کردن
گود شدن، گودی پیدا کردن، سخن گفتن از ته حلق
رام گشتن، کار بی مزد کردن، به کار بی مزد گرفتن، ریشخند کردن
نرخگذاری شده ارزیابی شده بها کرده شده ارزیاب نرخگذار فروزینه فروزینه آتش، آتشکاو، گرما سنج، جنگ افروز، دراز گردن قیمت کرده شده بها کرده شده. قیمت کننده بها کننده
رام شدن، بی مزد کار کردن
نه، عدد «۹»
ریشخند، استهزا، برای مثال گر لطیفی زشت را در پی کند / تسخری باشد که او بر وی کند (مولوی - ۱۹۸)
نه یک چیزی، یک نهم