جدول جو
جدول جو

معنی تسطیح - جستجوی لغت در جدول جو

تسطیح
هموار کردن، پهن کردن، هموار کردن زمین
تصویری از تسطیح
تصویر تسطیح
فرهنگ فارسی عمید
تسطیح
پهن کردن، هموار کردن
تصویری از تسطیح
تصویر تسطیح
فرهنگ لغت هوشیار
تسطیح
((تَ))
هموار کردن، پهن کردن
تصویری از تسطیح
تصویر تسطیح
فرهنگ فارسی معین
تسطیح
هموار سازی
تصویری از تسطیح
تصویر تسطیح
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تسطیر
تصویر تسطیر
خط کشی کردن، سطربندی کردن، نوشتن، سخن های پریشان و افسانه سر هم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سطیح
تصویر سطیح
منبسط، پهن شده، درازکشیده، ستان خفته، آنکه به علت ضعف یا بیماری به کندی از جا برخیزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسبیح
تصویر تسبیح
سبحان اللّه گفتن، خدا را به پاکی یاد کردن، نیایش کردن، ذکر خدا و مناجات، مهره های به نخ کشیده که هنگام ذکر و مناجات در دست می گیرند، سبحه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسریح
تصویر تسریح
رها کردن، یله کردن، گسیل کردن، رها کردن ستور برای چرا، طلاق دادن زن، گشودن و شانه زدن و فروهشتن موی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسلیح
تصویر تسلیح
سلاح دادن، سلاح پوشاندن، مسلح ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسطیحات
تصویر تسطیحات
جمع تسطیح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطیح
تصویر سطیح
دراز بالا، منبسط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسطیح کردن
تصویر تسطیح کردن
هموار کردن (زمین و غیره) پهن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبطیح
تصویر تبطیح
مسطح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلیح
تصویر تسلیح
زینش زینه دادن سلاح دادن سلاح پوشانیدن، جمع تسلیحات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسبیح
تصویر تسبیح
خدای را به پاکی یاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسریح
تصویر تسریح
رها کردن، رهانیدن زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسطیر
تصویر تسطیر
نوشتن، فراهم آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
بی آزرمی، ناروا گویی سخنانی بر زبان آوردن که با باورهای دینی نمی خواند چون سخن با یزید که: خدایی جر من نیست لا الله الاالله انا یا سخن حلاج که من خدایم: انا الحق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلیح
تصویر تسلیح
((تَ))
سلاح پوشانیدن، سلاح دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسطیر
تصویر تسطیر
((تَ))
خط کشی کردن، سطربندی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسریح
تصویر تسریح
((تَ))
رها ساختن، گسیل کردن، طلاق دادن زن، گشودن و شانه زدن موی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسبیح
تصویر تسبیح
((تَ))
خدا را به پاکی یاد کردن، سبحان الله گفتن، در فارسی دانه های به رشته کشیده شده ای که هنگام ذکر و دعا در دست گیرند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسبیح
تصویر تسبیح
دستگرد
فرهنگ واژه فارسی سره