- تساوی
- همچندی، برابری
معنی تساوی - جستجوی لغت در جدول جو
- تساوی
- برابر گردیدن
- تساوی
- با هم برابر شدن، همانند شدن، برابری
- تساوی ((تَ))
- برابر شدن با هم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
با هم برابر شونده، یکسان
برابر شونده با هم، برابر، یکسان، مساوی
متساوی الاضلاع: شکلی دارای ضلع های برابر، الزاویه مثلثی دارای زاویه های یکسان، الساقین مثلثی دارای دو ساق برابر
متساوی الاضلاع: شکلی دارای ضلع های برابر، الزاویه مثلثی دارای زاویه های یکسان، الساقین مثلثی دارای دو ساق برابر
برابر، مساوی
برابر، پایاپای، یکسان
درمان کردن
آب نوشاندن، می نوشاندن می گردانی
نیرو بخشی، پیش پرداختن، مساعده دادن بکارگر و زارع، پیش پرداخت مساعده
بیراهگی
گرد آمدن مردم
هم ارزش، برابر، هم اندازه
پیش پرداخت دادن به کارگر یا کشاورز، پول یا بذری که مالک به زارع بدهد و بعد از برداشت محصول پس بگیرد
دوا کردن، درمان کردن، خود را معالجه کردن
منسوب به فسا
بدیها برابر، هموار، معادل، متوازی، همتا
بد بودن ها، زشت بودن ها، بدحالی ها، جمع واژۀ مساءة و مسائت
برابرشدن
از مردم ساوه
زیوار دو سوی
زنخدار جور
مثلثی که هر سه ضلع آن برابر باشد
مثلثی که دو ضلعش با هم برابر باشد
ویژگی شکل دارای ضلع های هم اندازه، راست پهلو
ویژگی شکلی که دو ضلع آن با هم مساوی باشد، راست پای
برابرانه بطور مساوی برابر
متساویه در فارسی مونث متساوی: برابر سربه سر مونث متساوی