- تساخین (تَ)
موزه ها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خفاف. (اقرب الموارد) (متن اللغه) (المنجد). کفش راحتی و سبک. صاحب متن اللغه افزاید... واحدآن تسخان یا تسخن است و ابن درید گوید: ولااعرف صحه ذلک، قدور. (متن اللغه). مراجل. (اقرب الموارد) (المنجد) ، و چیزی است مانند چادر که علما و دانشمندان آن را بر سرانداختی (کذا) واحد ندارد یا واحد آن تسخن و تسخان است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چیزی مانند طیلسان است و واحد نداردو گویند واحد آن تسخن و تسخان است. (از اقرب الموارد) (از المنجد). چیزی مانند طیلسان است که بدان سر را پوشند و مخصوص دانشمندان و موبدان که آنرا بر سر نهند و تسخان معرب تشکن ’؟’ است. (از متن اللغه)
