جدول جو
جدول جو

معنی ترکو - جستجوی لغت در جدول جو

ترکو
(تُ)
ده کوچکی از دهستان رود زرد است که در بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز و 20 هزارگزی باختر باغ و ملک و 4 هزارگزی شمال راه اتومبیل رو باغ ملک به هفتگل واقع است و20 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
ترکو
جوانه ی نورسته ی درخت، کوه بلند، نام کوهی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برکو
تصویر برکو
(پسرانه)
خرمن کوچک قبل از خرمن بزرگ (نگارش کردی: بهرک)
فرهنگ نامهای ایرانی
قطعاتی از گلوله و خمپاره و مانند این ها که بر اثر انفجار پراکنده می شود، کیسه یا جعبه که در قدیم تیرهای کمان را در آن می گذاشتند و به پهلوی خود آویزان می کردند، تیردان، شغا، شکار، کیش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترکه
تصویر ترکه
هر چیز متروک، وامانده، میراث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترسو
تصویر ترسو
کسی که از هر چیزی بترسد و بیهوده دچار ترس و بیم شود، کم جرئت، کم دل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترکن
تصویر ترکن
ترکان، عنوانی برای زنان، بانو، بی بی، خاتون، بیگم، ارجمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تریو
تصویر تریو
قطعۀ موسیقی که برای سه ساز یا سه نوازنده ساخته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تریکو
تصویر تریکو
نوعی پارچۀ کشباف از جنس پشم و الیاف مصنوعی، لباس که از این پارچه تهیه شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترکب
تصویر ترکب
بر هم نشستن، به هم پیوستن، استوار شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترکه
تصویر ترکه
شاخۀ باریک و دراز که تازه از درخت بریده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترکی
تصویر ترکی
ترک دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرکو
تصویر هرکو
هرکه او هرشخص که وی: (هرکوزصدق دم زند ازیک نفس بود چون صبح روشنی جهانی اش درقفاست) (کمال اسماعیل) توضیح فعل وضمیر آن بمناسبت (او) مفردآید
فرهنگ لغت هوشیار
طعام و شراب نوعی بافته سرخ رنگ ابریشمی نوعی بافته سرخ رنگ ابریشمی
فرهنگ لغت هوشیار
کرب، کی کف، یکی از گونه های افرا که بنام افرای ماهون نامیده می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تریو
تصویر تریو
پارچه سفید و نازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تریکو
تصویر تریکو
لباس بافته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترکب
تصویر ترکب
همگری هم آمیزی، بر هم نشینی -1 استوار شدن بر هم نشستن، سواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرکو
تصویر مرکو
گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترکن
تصویر ترکن
استوار گردیدن و صاحب وقار بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترکش
تصویر ترکش
تیر کش _ تیردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توکو
تصویر توکو
تکیه کردن، تکیه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکرو
تصویر تکرو
خودسر، تک رونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترسو
تصویر ترسو
کم جرات، کسی که دچار بیم و ترس شود، بسیار ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترکه
تصویر ترکه
آنچه مال و متاع از مرده بماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترکش
تصویر ترکش
((تَ کَ یا کِ))
تیردان، جعبه یا کیسه ای که در آن تیرهای کمان را جا می دادند و به پهلو می آویختند، هر تکه ای از نارنجک، خمپاره یا بمب که در اثر انفجار از آن جدا شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترسو
تصویر ترسو
((تَ))
ترسنده، کم جرأت، کم دل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترغو
تصویر ترغو
((تَ))
نوعی از حریر سرخ رنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترکب
تصویر ترکب
((تَ رَ کُّ))
استوار شدن، برهم نشستن، سواری
فرهنگ فارسی معین
((تِ))
نوعی پارچه که از نخ های معمولاً پشمی یا الیاف مصنوعی بافته می شود و به صورت کشباف است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترکه
تصویر ترکه
((تَ کِ))
شاخه باریک و دراز که از درخت بریده باشند، مجازاً لاغر، باریک اندام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترکه
تصویر ترکه
((تَ رِ کِ))
میراث، مالی که از مرده به جا مانده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترکی
تصویر ترکی
((تُ))
ترک بودن، کنایه از سفید و زیبا بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تریو
تصویر تریو
((تِ))
قطعه ای که برای سه ساز یا سه نوازنده ساخته شده باشد، آواز سه نفری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تریو
تصویر تریو
((تَ))
پارچه و جامه سفید باریک
فرهنگ فارسی معین