جدول جو
جدول جو

معنی ترکه

ترکه((تَ رِ کِ))
میراث، مالی که از مرده به جا مانده باشد
تصویری از ترکه
تصویر ترکه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ترکه

ترکه

ترکه
شاخه باریک و دراز که از درخت بریده باشند، مجازاً لاغر، باریک اندام
ترکه
فرهنگ فارسی معین

ترکه

ترکه
خود آهنین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خود آهنین. (از اقرب الموارد). خود آهنین که جنگجویان بر سر نهند. (از المنجد) ، بیضۀ شترمرغ که گذاشته باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). بیضۀ شترمرغ و یا هر مرغی که جوجه از آن بیرون آمده باشد. (ناظم الاطباء). بیضۀ بعداز خارج شدن جوجه. (از اقرب الموارد). تریکه، بیضۀمتروکۀ شترمرغ و بیضۀ بعد از خارج شدن جوجه (از المنجد). ج، تَرک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زن میانه قد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، زن بیوه ای که در خانه پدرش بماند و کسی با وی ازدواج ننماید. (از المنجد). و رجوع به تریکه شود، و در حدیث است: جاءالخلیل الی مکه یطالع ترکته، یعنی هاجر و اسماعیل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و اگر بکسر راء روایت شود. آنرا وجهی است، بمعنی شی ٔ متروک. (منتهی الارب). چیزی که شخص آنرا ترک کند وباقی گذارد. (از تعریفات جرجانی). در اصطلاح بمعنی تَرِکَه آمده و رجوع به تعریفات جرجانی و ترکه شود
لغت نامه دهخدا

ترکه

ترکه
مأخوذ از ترکه تازی، میراث و آنچه از شخص متوفی باقی ماند. پس نهاد. (ناظم الاطباء). مرده ریگ: پارسازاده ای را نعمت بیکران از ترکۀ عمان بدست افتاد. (گلستان). چون از آن آگاهی یافتند به قم آمدند و ترکه او برداشتند. (تاریخ قم ص 216). و رجوع به تَرِکَه شود.
- ترکۀ خانه،اثاث البیت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

ترکه

ترکه
میراث مرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنچه مال و متاع از مرده ماند. (غیاث اللغات) (آنندراج). میراث. (آنندراج)... و تِرکَه الشی ٔ المتروک و منه: ترکه المیت. (اقرب الموارد) (المنجد). آنچه را که آدمی در این جهان می نهد و خود بسرای دیگر رود. (از کشاف اصطلاحات الفنون). ج، تَرِکات. (ناظم الاطباء). متروکۀ میت. (از تعریفات جرجانی) ، در اصطلاح مالی را گویند که از تعلق حق دیگران بعین آن مال صافی باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون) : و فی الاصطلاح الترکه ماترک الانسان صافیاً و خالیاً عن حق الغیر. (تعریفات جرجانی)
لغت نامه دهخدا

ترکه

ترکه
دهی است از دهستان جوانرود که در بخش پاوۀ شهرستان سنندج و 49 هزارگزی جنوب خاوری و 7 هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو کرمانشاه به پاوه و 4 هزارگزی جنوب قلعۀ جوانرود قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 50 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غله و توتون و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

ترکه

ترکه
شاخۀ بلند و باریک و سبز از هر درختی مانند ترکۀ انار و ترکۀ بید. (ناظم الاطباء). شاخ تر و باریک درخت. شاخ باریک و لمس بی گره، یکساله یا دو سالۀ درختی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : که ایشان را مثل زدند و تشبیه کردند در این کتابها به زرعی و کشتی (اخرج شطأه) که ترکه برآرد. (ابوالفتوح ج 9 ص 769 ذیل تفسیر کزرع اخرج شَطْاءَه ُ سوره 48 آیه 29)
لغت نامه دهخدا