- ترهشتن
- خشمناک شدن و قهر کردن
معنی ترهشتن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عطا، کرم
برگردیدن
فرانسوی کرم خوک یکی از کرمهای طفیلی که از خانواده نماتود ها که در انسان مرض تریشینوز را بوجود میاورد. این جانور کرم کوچک نخی شکل و باریکی است که حداکثر طولش در حدود 6 میلیمتر است
قونیزه
ادب کردن، پرهیز کردن، رها کردن، خالی کردن
تربیت کردن، ادب آموختن، فرهیختن، برای مثال پی فرهختن این تند توسن / بر ابروی غضب چینی برافکن (معروفی - شاعران بی دیوان - ۱۴۳)
جود، عطا، کرم، داد و دهش
برکشیدن، برآوردن
ادب کردن، تربیت کردن
برهیختن
ادب کردن، تربیت کردن
برهیختن
پرهیزیدن، پرهیز کردن
ادب کردن، تربیت کردن
برآوردن، برکشیدن
پرهیختن
ادب کردن، تربیت کردن
برآوردن، برکشیدن
پرهیختن
ترک کردن، رها کردن، واگذاشتن، وانهادن، واهلیدن، هلیدن، بدرود گفتن، چپ دادن، یله کردن
برگردیدن، واپس آمدن، بازآمدن
واژگون شدن، سرنگون شدن
واژگون شدن، سرنگون شدن
فریفته شدن گول خوردن
ادب کردن تادیب کردن تربیت کردن، ادب آموختن، علم آموختن
نهادن، گذاشتن، فرونهادن
عنکبوت
گراشتن پوست. دباغی کردن دباغت
واگذاشتن (گر یکی دم تو بغفلت و اهلیش او رود فرسنگها سوی حشیش) (مثنوی)
ویران شدن، سرنگون کردن
((تِ))
فرهنگ فارسی معین
یکی از کرم های طفیلی از خانواده نماتودها که در انسان مرض تریشینوز را به وجود می آورد. این جانور کرم کوچک نخی شکل و باریکی است که حداکثر طولش در حدود 6 میلیمتر است
((فُ هِ تَ))
فرهنگ فارسی معین
پایین گذاشتن، بر زمین گذاشتن، آویزان کردن، فرو افتادن، سست شدن، آویزان شدن، فروهلیدن
کرمی که به شکل رشتۀ بسیار باریک و به طول چند میلی متر در دستگاه گوارش و ماهیچه های خوک پیدا می شود و هرگاه انسان چنین گوشتی را که خوب پخته نشده باشد بخورد، به آن مبتلا می گردد
افراشتن، بلند ساختن، بالا بردن، آراستن، زینت دادن، برپا کردن، برافراشتن، افراختن، فراختن، اوراشتن
به پایین انداختن، بر زمین گذاشتن، فرو گذاشتن، پایین گذاشتن
آویزان کردن، رها کردن، آویزان شدن
کنایه از خراب شدن، فروهشتن، فروهلیدن، فروهیختن
آویزان کردن، رها کردن، آویزان شدن
کنایه از خراب شدن، فروهشتن، فروهلیدن، فروهیختن
Recoil, Revert, Undo
отскочить , возвращаться , отменять
zurückziehen, zurückkehren, rückgängig machen
відскочити , повертатися , скасувати
cofnąć, wracać
后退 , 恢复 , 撤销
recuar, reverter, desfazer
indietreggiare, tornare, annullare
retroceder, revertir, deshacer