- ترلان (دخترانه)
- پرنده ای از خانواده باز شکاری
معنی ترلان - جستجوی لغت در جدول جو
- ترلان
- پرنده ای شکاری از نوع باز به رنگ سیاه یا زرد و دارای چنگال های قوی و منقار خمیده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترکی برکشیده کسی که فرمانروایان مغول او را از میان دیگران بر می کشیدند واو پرگ داشت که هر گاه بخواهد نزد شاه برود، بزرگزاد
طبق چوبین، طبقی که از شاخ بید بافند
قونیزه
گذاشتن، وا گذاشتن
ترسنده، بیم زده، هراسان
اوستامی، پشتیبانی سپردن کار خود بدیگری تفویض کردن امراعتماد کردن، تفویض امر. اعتماد
یونانی سنگی برابر با شست منه پارسی مغولی تاراج
در دورۀ مغول لقبی که به بعضی از رجال، درباریان و شاهزادگان مغول داده می شد و کسی که به این لقب و عنوان می رسید از ادای باج و خراج معاف بود و از مزایایی برخوردار می شد و هروقت می خواست می توانست بی اجازه به حضور شاه برود، کنایه از آزاد
گیاه ترخون
گیاه ترخون
تاراج
واحد اندازه گیری وزن در یونان باستان، واحد پول در یونان باستان
واحد اندازه گیری وزن در یونان باستان، واحد پول در یونان باستان
ترنیان، سبد بزرگی که از ترکه های درخت می بافند، ترینان
عنوانی برای زنان، بانو، بی بی، خاتون، بیگم، ارجمند، برای مثال کار ترکان است نی ترکان برو / جای ترکان هست خانه، خانه شو (مولوی - ۸۲۶)
سماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سماک، سماقیل، ترشابه، ترشاوه، تمتم، تتم، تتری، تتریک
پارسی است و باید ترلان نوشته شود شاهباز از مرغان شکاری
تاراج
واحد وزنی در یونان قدیم
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
لقبی برای شاهزادگان ترک و مغول که از پرداخت باج و مالیات معاف بودند و هرگاه که می خواستند بدون اجازه به حضور سلطان می رفتند
ترلان، پرنده ای شکاری از نوع باز به رنگ سیاه یا زرد و دارای چنگال های قوی و منقار خمیده
ترسنده، بیم دارنده، برای مثال ز غریدن کوس ترسان هژبر / عقاب از تف تیر پران در ابر (اسدی - ۳۹۲)
Cowering, Fearful, Scared, Scary
робкий , боязливый , испуганный , страшный
ängstlich, verängstigt, beängstigend
наляканий , боязкий , страшний
przestraszony, bojaźliwy, straszny
退缩的 , 害怕的 , 可怕的
amedrontado, temeroso, assustado, assustador
spaventato, pauroso, spaventoso