- ترزفان
- ترزبان، آنکه سخن های خوب و تازه بگوید، زبان آور، خوش سخن، فصیح، ترجمان
معنی ترزفان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترجمان، مترجم
زبان آور، خوش بیان
کسی که سخن های خوب و تازه بگوید، زبان آور، خوش سخن، فصیح، ترجمان
سماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سماک، سماقیل، ترشابه، ترشاوه، تمتم، تتم، تتری، تتریک
ترزبان
اعراب
ترجمه
شخصی را گویند که لغتی را بزبان دیگر تقریر نماید، مترجم
طبق پهن چوبین
قونیزه
پارسی تازی گشته ترنگان باد رنگبویه بالنگو از گیاهان باد رنجبویه
فردی از قوم ترکمان
پرضرر
دوان دوان تاخت کنان تازنده دونده، متحرک جنبان، قصد کنان
جمع تازه (بیشتر از جنبش این تازگان نوسفران و کهن آوارگان) (نظامی)
آنچه یا آنکه ضرر بسیار دارد، پرضرر
تازنده، دونده، دواننده، تاخت و تازکننده
رشته ای که برای دوختن چیزی به سوزن بکشند
گرزمان، عرش، فلک نهم بالای همۀ افلاک که آن را محیط بر عالم ماده می دانستند، در روایات دینی جایی فراتر از همۀ آسمان ها، فلک المحیط، چرخ برین، چرخ اکبر، فلک الافلاک، چرخ اثیر، چرخ اطلس، سپهران سپهر، طارم اعلیٰ، آسمان، سپهر، بالاترین مرحلۀ بهشت، بهشت برین
نگهبان یا مامور مرز، سرحددار، کنایه از حاکم قسمتی از کشور، برای مثال یکی روز مرد آرزومند نان / دگر روز بر کشوری مرزبان (فردوسی۲ - ۱۵۰۴) ، در دورۀ ساسانیان، حاکم سرحدی، کنایه از نگهبان
عرش، فلک نهم بالای همۀ افلاک که آن را محیط بر عالم ماده می دانستند، در روایات دینی جایی فراتر از همۀ آسمان ها، فلک المحیط، چرخ برین، چرخ اکبر، فلک الافلاک، چرخ اثیر، چرخ اطلس، سپهران سپهر، طارم اعلیٰ
آسمان، سپهر،برای مثال مه و خورشید با برجیس و بهرام / زحل با تیر و زهره بر گرزمان (دقیقی - ۱۰۴)
بالاترین مرحلۀ بهشت، بهشت برین
آسمان، سپهر،
بالاترین مرحلۀ بهشت، بهشت برین
ترنیان، سبد بزرگی که از ترکه های درخت می بافند، تریان
سبد بزرگی که از ترکه های درخت می بافند، تریان، ترینان
بادرنگبویه، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی دندانه دار، گل های بنفش و شاخه های باریک که گل آن مصرف دارویی دارد و برای عطرسازی هم به کار می رود، بادرو، ترنجان، بادرونه، بادرویه، بادرنجبویه
بادرنگبویه، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی دندانه دار، گل های بنفش و شاخه های باریک که گل آن مصرف دارویی دارد و برای عطرسازی هم به کار می رود، بادرو، ترنگان، بادرونه، بادرویه، بادرنجبویه
مرزبان، نگهبان یا مامور مرز، سرحددار، حاکم قسمتی از کشور، در دورۀ ساسانیان، حاکم سرحدی، نگهبان
کسی که دو زبان بداند و مطلبی را از زبانی به زبان دیگر بیان کند، مترجم
سپهر، آسمان
دارنده گرز گرزدار: چو میلاد با آرش مرزبان چو پیروز اسب افکن گرزبان
اختر