- تردامن
- دارای دامن خیس، کنایه از بدکار، بدنام، کنایه از مجرم، فاسق، کنایه از گناهکار
معنی تردامن - جستجوی لغت در جدول جو
- تردامن ((تَ. مَ))
- فاسق، فاجر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گناهکاری و معیوبی
کنایه از فاسق و فاجر و بد گمان و عاصی و مجرم و گناهکار و آلوده معصیت و ملوث باشد
یونانی تازی گشته تخم سپندان (خردل پارسی) تخم سپندان حرف
ترزبان
اهالی
یونانی تازی شده از بیماری های چشمی چشماک زخم سطحی قرنیه که با قرحه ای شروع میشود ارغامی
میوه دادن، ثمر دادن، نتیجه دادن، حاصل دادن
پاره کردن (کاغذ پارچه و مانند آن) : (لباسش را جر داد)
یونانی تلخه گیا از گیاهان
سرخوش سرمست
شخصی را گویند که لغتی را بزبان دیگر تقریر نماید، مترجم
فردی از قوم ترکمان
کسی که دشمن بسیار دارد
ظرفی که در آن تارهای ساز نگاهدارند
کسی که دشمن بسیار دارد، جایی که دشمن بسیار باشد، پر از دشمن
کسی که دو زبان بداند و مطلبی را از زبانی به زبان دیگر بیان کند، مترجم
ترکش، کیسه یا جعبه که در قدیم تیرهای کمان را در آن می گذاشتند و به پهلوی خود آویزان می کردند، تیردان، شغا، شکار، کیش
یونانی تازی گشته تخم سپندان (خردل پارسی) تخم سپندان حرف
در آب کر تطهیر کردن، شستن متنجسی با آب کر
دانه ای سخت که در بعض اعضا (مخصوصا انگشتان پا) تولید شود آژخ ژخ توء لول زگیل
بانشاط، سرحال
جمع ردن، تریزها تریز در پارسی به آستین گفته میشود که آستین را با گذاشتن و افزودن پارچه سه گوشه ای به نیم تنه می دوزند تریز کاری تریز ساختن
بر جایی ابر، برگ آوردن درخت، هی کردن هین کردن شتر، خاکریزی (معین) همیشه بودن ساکن و پا بر جا بودن، رام ساختن خاک ریزی کردن
گوشه نشین و زاهد