کنایه از فاسق و فاجر و بدگمان و عاصی و مجرم و گناهکار و آلودۀ معصیت و ملوث باشد. (برهان) (از ناظم الاطباء). کنایه از فاسق و فاجر. (غیاث اللغات) (آنندراج). فاسق. (فرهنگ رشیدی). آلودۀ معصیت. (اوبهی) (فرهنگ خطی کتاب خانه سازمان). گنهکار و معیوب و ملوث در چیزی. (شرفنامۀ منیری). کنایه از فاسق و عاصی و گنهکار بود. (انجمن آرا) : در کلۀ مصاف پیوستن... کار لنگان و لوکان و بی فرهنگانست و کار تردامنان و نامردان. (مقامات حمیدی). تردامنی که ننگ وجود است گوهرش دریا نشسته خشک لب از دامن ترش. مجیر بیلقانی (از آنندراج). تردامنان چو سر بگریبان فروبرند سحر آورند و من ید بیضا برآورم. خاقانی. ملکت گرفته رهزنان برده بکین اهریمنان دین نزد این تردامنان نه جا نه ملجا داشته. خاقانی. آتشین داری زبان زآن دل سیاهی چون چراغ گرد خود گردی از آن تردامنی چون آسیا. خاقانی. عقل را تدبیر باید عشق را تدبیر نیست عاشقان را عقل تردامن گریبانگیر نیست. نظامی (از انجمن آرا). بود تردامن در اول چون زنان وآخر اندر کار تو مردانه شد. عطار. چه خیر آید از نفس تردامنش که صحبت بود با مسیح و منش ؟ (بوستان). برآمد خروش از هوادار چست که تردامنان را بود عهد سست. (بوستان). چرا دامن آلوده را حد زنم چو خود را شناسم که تردامنم ؟ سعدی. در درون ریاض او نرود هیچ تردامنی جز آب زلال. (ترجمه محاسن اصفهان ص 9). و تردامنی سبک سر در ایام بهار بهر سوی روان و دوان. (ترجمه محاسن اصفهان ص 12). سر سودای تو در دیده بماندی پنهان چشم تردامن اگر فاش نکردی رازم. حافظ. هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شد هر پاکروی که بود تردامن شد. حافظ. منزل تردامنان نبود حریم کوی دوست هرکه نبود پاکدامن در حرم نامحرم است. فیض دکنی
کنایه از فاسق و فاجر و بدگمان و عاصی و مجرم و گناهکار و آلودۀ معصیت و ملوث باشد. (برهان) (از ناظم الاطباء). کنایه از فاسق و فاجر. (غیاث اللغات) (آنندراج). فاسق. (فرهنگ رشیدی). آلودۀ معصیت. (اوبهی) (فرهنگ خطی کتاب خانه سازمان). گنهکار و معیوب و ملوث در چیزی. (شرفنامۀ منیری). کنایه از فاسق و عاصی و گنهکار بود. (انجمن آرا) : در کلۀ مصاف پیوستن... کار لنگان و لوکان و بی فرهنگانست و کار تردامنان و نامردان. (مقامات حمیدی). تردامنی که ننگ وجود است گوهرش دریا نشسته خشک لب از دامن ترش. مجیر بیلقانی (از آنندراج). تردامنان چو سر بگریبان فروبرند سحر آورند و من ید بیضا برآورم. خاقانی. ملکت گرفته رهزنان برده بکین اهریمنان دین نزد این تردامنان نه جا نه ملجا داشته. خاقانی. آتشین داری زبان زآن دل سیاهی چون چراغ گرد خود گردی از آن تردامنی چون آسیا. خاقانی. عقل را تدبیر باید عشق را تدبیر نیست عاشقان را عقل تردامن گریبانگیر نیست. نظامی (از انجمن آرا). بود تردامن در اول چون زنان وآخر اندر کار تو مردانه شد. عطار. چه خیر آید از نفس تردامنش که صحبت بود با مسیح و منش ؟ (بوستان). برآمد خروش از هوادار چست که تردامنان را بود عهد سست. (بوستان). چرا دامن آلوده را حد زنم چو خود را شناسم که تردامنم ؟ سعدی. در درون ریاض او نرود هیچ تردامنی جز آب زلال. (ترجمه محاسن اصفهان ص 9). و تردامنی سبک سر در ایام بهار بهر سوی روان و دوان. (ترجمه محاسن اصفهان ص 12). سر سودای تو در دیده بماندی پنهان چشم تردامن اگر فاش نکردی رازم. حافظ. هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شد هر پاکروی که بود تردامن شد. حافظ. منزل تردامنان نبود حریم کوی دوست هرکه نَبْوَد پاکدامن در حرم نامحرم است. فیض دکنی
دهی جزء دهستان کزاز سفلی است که در بخش سربند شهرستان اراک و 12هزارگزی شمال خاور آستانه و 7هزارگزی راه عمومی قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 568 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و انگور و چغندرقند است. شغل اهالی زراعت وگله داری و قالیبافی است. راه مالرو دارد و اتومبیل بسختی میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی جزء دهستان کزاز سفلی است که در بخش سربند شهرستان اراک و 12هزارگزی شمال خاور آستانه و 7هزارگزی راه عمومی قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 568 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و انگور و چغندرقند است. شغل اهالی زراعت وگله داری و قالیبافی است. راه مالرو دارد و اتومبیل بسختی میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
یکی از افراد سیاسی و مشهور آتن در قرن پنجم قبل از میلاد است و در محاصرۀ آتن بوسیلۀ اسپارتها وی مأمور مذاکرۀ صلح شد و سپس در واژگون ساختن رژیم دمکراتیک بسال 411 قبل از میلاد شرکت نمود و در ردیف مردان سی گانه درآمد. قاموس الاعلام ترکی آرد: وی یکی از مشهورترین ناطقین و سرداران آتن بود و در 400 قبل از میلاد می زیست. و رجوع به ایران باستان ج 2 ص 984 و 985 شود
یکی از افراد سیاسی و مشهور آتن در قرن پنجم قبل از میلاد است و در محاصرۀ آتن بوسیلۀ اسپارتها وی مأمور مذاکرۀ صلح شد و سپس در واژگون ساختن رژیم دمکراتیک بسال 411 قبل از میلاد شرکت نمود و در ردیف مردان سی گانه درآمد. قاموس الاعلام ترکی آرد: وی یکی از مشهورترین ناطقین و سرداران آتن بود و در 400 قبل از میلاد می زیست. و رجوع به ایران باستان ج 2 ص 984 و 985 شود
تخم سپندان را گویند، و به فارسی تخم تره تیزک و خردل فارسی همان است و چون آن را درآتش ریزند از دود آن تمام گزندگان بگریزند. (آنندراج). تخم سپندان، مأخوذ از یونانی. (ناظم الاطباء)
تخم سپندان را گویند، و به فارسی تخم تره تیزک و خردل فارسی همان است و چون آن را درآتش ریزند از دود آن تمام گزندگان بگریزند. (آنندراج). تخم سپندان، مأخوذ از یونانی. (ناظم الاطباء)
ملوثی. گناهکاری. معیوبی. (شرفنامۀ منیری). گناهکاری و فاسقی. (غیاث اللغات) (آنندراج). گناهکاری وفاسقی و فسق و زناکاری. (ناظم الاطباء) : وآنجا که نور عارض او پرده برگرفت تردامنی بود که دم از صبحدم زند. خاقانی. بر پی دونان شوی از پی دون همتی باز مرا ذم کنی از سر تردامنی. خاقانی. چه عذر آرم از ننگ تردامنی مگر عجز پیش آورم کای غنی. (بوستان)
ملوثی. گناهکاری. معیوبی. (شرفنامۀ منیری). گناهکاری و فاسقی. (غیاث اللغات) (آنندراج). گناهکاری وفاسقی و فسق و زناکاری. (ناظم الاطباء) : وآنجا که نور عارض او پرده برگرفت تردامنی بود که دم از صبحدم زند. خاقانی. بر پی دونان شوی از پی دون همتی باز مرا ذم کنی از سر تردامنی. خاقانی. چه عذر آرم از ننگ تردامنی مگر عجز پیش آورم کای غنی. (بوستان)