- ترحم
- مهر ورزی، دلسوزی
معنی ترحم - جستجوی لغت در جدول جو
- ترحم
- بخشودن، بر کسی مهربانی کردن
- ترحم
- رحم داشتن، مهربانی کردن، بر سر لطف و مهربانی آمدن، رحم کردن
- ترحم ((تَ رَ حُّ))
- مهربانی کردن، رحم کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مهربانانه
مهربان مهربانی کننده
رحیم تر، مهربانتر، راحم
زمزمه
حرمت جستن به صحبت کسی
خانه های ریز روی عکس یا شیشه یا گراور
پینگی پنبه برداشتن (پینه وصله)، پارگی جامه، درازیدن پیکار
مهربانی کردن بر کسی، طلب آمرزش کردن بر کسی
بر ستور نشستن، روانه شدن بار بستن
درود شنیدن
نخ به انگشت بستن برای یاد آوری
چرکن، آکناک
آواز نیکو و خوش
متفرق و پراکنده شدن
با یکدیگر مهربانی کردن
خشم گرفتن، خشم کردن
سالوسی مرد مفریبی ظاهر پرستیدن، سالوسی کردن، ظاهر پرستی، سالوسی، جمع ترسمات
جولاهه کارتنک
رحیم تر، مهربان تر، بخشاینده تر
آواز خواندن، زمزمه کردن به آواز خوش، آواز
رحمت و درود فرستادن برای مرده، مهربانی کردن، درود فرستادن، طلب آمرزش کردن
رحیم، مرحوم، بسیار مهربانی کننده
((اَ حَ))
فرهنگ فارسی معین
رحیم تر، بخشنده تر، مهربان تر
ارحم الراحمین: بخشاینده ترین بخشایندگان، بسیار رحم کننده، از صفات ویژه خداوند
ارحم الراحمین: بخشاینده ترین بخشایندگان، بسیار رحم کننده، از صفات ویژه خداوند
نقطه های ریز یا درشت تشکیل دهندۀ عکس های سیاه و سفید که براساس اندازۀ خود، موجب پیدایش نقاط تیره و روشن می شوند