جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ترسم

ترسم

ترسم
سالوسی مرد مفریبی ظاهر پرستیدن، سالوسی کردن، ظاهر پرستی، سالوسی، جمع ترسمات
فرهنگ لغت هوشیار

ترسم

ترسم
نشان چیزی بنگریستن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). نشان سرای جستن و نظر کردن بسوی آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به سرای درنگریستن و نشانهای آنرا نظر کردن. (از المنجد) (از اقرب الموارد) ، نظر کردن. بنا کُننده و کَننده که کجا بنا یا کنده شود. (از المنجد) (از اقرب الموارد) ، درس دادن و بیاد آوردن: ترسم هذه القصیده، یعنی درس بگو آنرا و بیاد آر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تذکر چیزی. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا