افراختن، بالا بردن، روشن کردن آتش، شعله ور ساختن، برای مثال بگوی تا بفروزند و برفراز آنند / بدو بسوزان دی را صحیفۀ اعمال (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۰)
افراختن، بالا بردن، روشن کردن آتش، شعله ور ساختن، برای مِثال بگوی تا بفروزند و برفراز آنند / بدو بسوزان دی را صحیفۀ اعمال (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۰)
تراوانیدن: و آن را که همه تن و همه رگها پر ز خون باشد طبیعت اندر دفع خون همی کوشد تا بدان طریق که نزدیکتر و آسانتر باشد دفع کند، اما از رگ برون تراباند، یا رگی را بشکافد، یا بوجهی دیگر دفع کند چنانکه خون حیض و بواسیر و مانندآن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به تراوانیدن شود
تراوانیدن: و آن را که همه تن و همه رگها پر ز خون باشد طبیعت اندر دفع خون همی کوشد تا بدان طریق که نزدیکتر و آسانتر باشد دفع کند، اما از رگ برون تراباند، یا رگی را بشکافد، یا بوجهی دیگر دفع کند چنانکه خون حیض و بواسیر و مانندآن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به تراوانیدن شود
مصدر ترنگ است و بمعنی بصدا درآوردن چله کمان باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ترنگ کردن و برانگیزانیدن و جهانیدن. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترنگ شود: باز شعریش بر ترنگانی به تقاضا قدم بلنگانی. اوحدی (از فرهنگ رشیدی)
مصدر ترنگ است و بمعنی بصدا درآوردن چله کمان باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ترنگ کردن و برانگیزانیدن و جهانیدن. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترنگ شود: باز شعریش بر ترنگانی به تقاضا قدم بلنگانی. اوحدی (از فرهنگ رشیدی)
فراختن آتش. (یادداشت بخط مؤلف) : بگوی تا بفروزند و برفرازانند بدو بسوزان دی را صحیفۀ اعمال. منجیک ترمذی. رجوع به فراختن و فراز شود، بالا بردن. رجوع به فرازیدن شود
فراختن آتش. (یادداشت بخط مؤلف) : بگوی تا بفروزند و برفرازانند بدو بسوزان دی را صحیفۀ اعمال. منجیک ترمذی. رجوع به فراختن و فراز شود، بالا بردن. رجوع به فرازیدن شود