جدول جو
جدول جو

معنی تذهب - جستجوی لغت در جدول جو

تذهب
زریابی زرینگی
تصویری از تذهب
تصویر تذهب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مذهب
تصویر مذهب
آیین، کیش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترهب
تصویر ترهب
راهب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
زرکاری زرنگاری -1 زر گرفتن زر اندود کردن، زر کاری طلا کاری،جمع تذهیبات. زراندود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلهب
تصویر تلهب
افروخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهذب
تصویر تهذب
پاکیزه شدن، آراسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
مهیا کردن و آماده ساختن برای کاری، ساخته و آماده شدن آماده گشتن بسیجیدن، بسیجاندن مهیا و آماده شدن برای کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذهیب
تصویر تذهیب
زراندود کردن، طلاکاری، تزیین و نقش و نگار دادن اوراق کتاب های خطی با آب زر و لاجورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهذب
تصویر تهذب
پاکیزه شدن از عیب و نقص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترهب
تصویر ترهب
راهب شدن، عبادت کردن، پرستش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مذهب
تصویر مذهب
زراندود، طلاکاری شده، زرکوبی شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلهب
تصویر تلهب
افروخته شدن آتش، زبانه کشیدن آتش، ضرام، گر زدن، توقّد، التهاب، گر کشیدن، اشتعال، شعله زدن، اضطرام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مذهب
تصویر مذهب
راه، روش، طریقه، کیش زر اندود کننده طلا کاری و تذهیب شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تأهب
تصویر تأهب
((تَ أَ هُّ))
آماده شدن، تهیه دیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترهب
تصویر ترهب
((تَ رَ هُّ))
پارسا شدن، راهب شدن، پرستش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تذهیب
تصویر تذهیب
((تَ))
زر گرفتن، زراندود کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلهب
تصویر تلهب
((تَ لَ هُّ))
زبانه کشیدن آتش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مذهب
تصویر مذهب
((مُ ذَ هَّ))
زر اندود شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مذهب
تصویر مذهب
((مَ هَ))
دین، آیین، راه، روش، جمع مذاهب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاهب
تصویر تاهب
آماده و مهیا شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مذهب
تصویر مذهب
راه و روش، طریقه، هر یک از فرقه ها و گرایشات دینی با مجموعه ای از آیین ها و آموزه ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذهب
تصویر ذهب
زر، طلا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذهب
تصویر ذهب
مفرد واژۀ اذهاب، ذهوب، در علم شیمی زر، طلا. یک قطعۀ آن ذهبه، جمع اذهاب، زردۀ تخم مرغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذهب
تصویر ذهب
((ذَ هَ))
زر، طلا، عسجد
فرهنگ فارسی معین