معنی تأهب - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تأهب
تاهب
- تاهب
- مهیا کردن و آماده ساختن برای کاری، ساخته و آماده شدن آماده گشتن بسیجیدن، بسیجاندن مهیا و آماده شدن برای کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تلهب
- تلهب
- افروخته شدن آتش، زبانه کشیدن آتش، ضِرام، گُر زَدَن، تَوَقُّد، اِلتِهاب، گُر کِشیدَن، اِشتِعال، شُعلِه زَدَن، اِضطِرام
فرهنگ فارسی عمید