جدول جو
جدول جو

معنی تحشم - جستجوی لغت در جدول جو

تحشم
ننگ داشتن
تصویری از تحشم
تصویر تحشم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متحشم
تصویر متحشم
ننگ دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحزم
تصویر تحزم
دور اندیشی، زره پوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحرم
تصویر تحرم
حرمت جستن به صحبت کسی
فرهنگ لغت هوشیار
ورآیش چون خاز که ور آید (خاز خمیر)، گنجش (گنج حجم)، خونکش زبانزد پزشکی روشی در پزشکی کهنایرانی به نام خونکشی (حجامت) و آن چنان بوده که درون پیاله ای شیشه ای پنبه آلوده به مل (الکل) را افروخته و دهانه آن را بر پشت بیمار می چسبانند و چون گوشت و پوست می آماسید پیاله را برمی گرفتند و آماسیده را تیغ می زدند تاخون بیرون آید بیرون بر آمدن هر چیز، حجامت کردن مکیدن، بر آمدن پستان، باز داشتن،جمع تحجمات
فرهنگ لغت هوشیار
بایستگی در بایی بایسته بودن در پای شدن لازم شدن، چیزی را بر خود واجب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحکم
تصویر تحکم
فرمان بردن و حکم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحطم
تصویر تحطم
شکستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحشیم
تصویر تحشیم
به خشم آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحشی
تصویر تحشی
رویگردانی، زیرش زدن (حاشا کردن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحشف
تصویر تحشف
کهنه پوشی نیمدار پوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحمم
تصویر تحمم
در گرمابه شدن گرمابگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحلم
تصویر تحلم
حلم ورزیدن، بردباری نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخشم
تصویر تخشم
بویناکی گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغشم
تصویر تغشم
ستم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهشم
تصویر تهشم
مهربان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجشم
تصویر تجشم
رنج کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحشف
تصویر تحشف
لباس کهنه و مندرس پوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحلم
تصویر تحلم
حلم ورزیدن، به تکلف بردباری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجشم
تصویر تجشم
رنج کشیدن، در رنج افتادن، رنج بر خود نهادن، با مشقت کاری را به عهده گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحتم
تصویر تحتم
حتم شدن، واجب شدن، لازم گشتن، چیزی را بر خود واجب کردن
شادمانی و خوش رویی کردن، گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، هشاشت، تازه رویی، بشاشت، انبساط، تبذّل، مباسطه، روتازگی، مباسطت، بشر، ابرو فراخی، طلاقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحکم
تصویر تحکم
حکم کردن، حکومت کردن به زور، به میل و رای خود حکم کردن، فرمانروایی، زورگویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجشم
تصویر تجشم
((تَ جَ شُّ))
رنج کشیدن، به رنج افتادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحلم
تصویر تحلم
((تَ حَ لُّ))
بردباری نمودن، حلم ورزیدن، به تکلف بردباری نمودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحکم
تصویر تحکم
((تَ حَ کُّ))
زور گفتن، به میل خود رفتار کردن، حکم عادلانه کردن، زورگویی و تعدی، حکومت، فرمانروایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحرم
تصویر تحرم
((تَ حَّ رُ))
حرمت داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحجم
تصویر تحجم
((تَ حَ جُّ))
بیرون برآمدن هرچیز، حجامت کردن، برآمدن پستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحتم
تصویر تحتم
((تَ حَ تُّ))
لازم گشتن، چیزی را بر خود واجب کردن، شادمانی کردن
فرهنگ فارسی معین
صاحب حیای بسیار خدمتکاران، لشکر، خدمتکار، پس روان، ملتزمین رکاب خدمتکاران، لشکر، خدمتکار، پس روان، ملتزمین رکاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشم
تصویر حشم
خویشان، کسان، خدمتکاران و بندگان مرد، شخص بزرگ
چهارپا، چهارپایان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حشم
تصویر حشم
((حَ شَ))
خویشان و بستگان و خدمتگزاران شخص
فرهنگ فارسی معین