جدول جو
جدول جو

معنی تحرص - جستجوی لغت در جدول جو

تحرص
(اِ)
هنگام جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) : انه لیتحرص غدائهم و عشائهم، انتظار وقت ناشتا و طعام شام آنها میکند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تکلف حرص کردن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تحرص
((تَ حَ رُّ))
منتظر فرصت بودن
تصویری از تحرص
تصویر تحرص
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تحریص
تصویر تحریص
حریص گردانیدن، آزمند کردن، راغب ساختن کسی به کاری یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحرز
تصویر تحرز
خود را نگه داشتن، خویشتن را نگه داری کردن، پرهیز کردن، خودداری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحرق
تصویر تحرق
سوختن، سوخته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحرج
تصویر تحرج
دوری کردن از گناه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحرس
تصویر تحرس
خود را نگهداری کردن، خود را از چیزی نگاه داشتن، پرهیز کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحری
تصویر تحری
درنگ کردن، تامل کردن، در طلب امر بهتر و صواب تر بودن، جستجو کردن رای صواب تر و درست تر، حقیقت جویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحرک
تصویر تحرک
حرکت کردن، جنبیدن، جنبش داشتن
فرهنگ فارسی عمید
بزهمندی، پتتیدن (توبه کردن) از واژگان دو پهلو، از تنگی رهیدن گناهکار شدن، پرهیز کردن از گناه، توبه کردن، بر آمدن از تنگی
فرهنگ لغت هوشیار
آزار اندازنده در حرص انداخته شده جمع جمع محرصین. در حرص در اندازنده جمع محرصین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخرص
تصویر تخرص
دورغ گرفتن، افترا کردن بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحرر
تصویر تحرر
آزاد گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحرز
تصویر تحرز
احتراز و پرهیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحرس
تصویر تحرس
پاسداشت در پناه شدن، پاس داشتن، پاسداری
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه در تازی نیامده ولی در مرزبان نامه پیاپی به کار رفته (قزوینی) آغالش برانگیخته شدن بر انگیخته شدن، آغالش. توضیح این لغت در قاموسهای عربی نیامده اما در مرزبان نامه مکرر استعمال شده از آن جمله (داعیه طلب پادشاهی و فرماندهی بر شما و دیگر انواع در باطن من پدید آورد و تحرض وتعرض من (بر) مهتری و سروری شما بیفزود (مرزبان نامه چاپ 1317 تهران. 165 و ظاهرا منشا توهم مولف این کتاب وجود (تحریض) است (قزوینی مرزبان نامه. ایضا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحرف
تصویر تحرف
اریبش (اریب محرف) برگشتن میل کردن بگردیدن، برگشت میل، جمع تحرفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحرق
تصویر تحرق
سوخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
جنبیدن، حرکت کردن جنباکی جنبیدن، جنبش، انفعال، جمع تحرکات. یا تحرک و سکون. جنبش و آرامش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحرم
تصویر تحرم
حرمت جستن به صحبت کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحری
تصویر تحری
قصد کردن بسوی قبله
فرهنگ لغت هوشیار
آغال انگیزش، آرزوی به آز افکندن آزمند کردن باز افکندن، بر انگیختن ترغیب کردن تحریص، انگیزش ترغیب تحریک، جمع تحریصات. توضیح این کلمه بدین معنی مستحدث است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحرس
تصویر تحرس
((تَ حَ رُّ))
در پناه شدن، پاس داشتن، پاسداری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحرج
تصویر تحرج
((تَ حَ رُّ))
گناهکار شدن، پرهیز کردن از گناه، توبه کردن، برآمدن از تنگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحرر
تصویر تحرر
((تَ حَ رُّ))
آزاد گردیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحرز
تصویر تحرز
خود را نگه داشتن، خودداری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحرض
تصویر تحرض
((تَ حَ رُّ))
برانگیخته شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحرق
تصویر تحرق
((تَ حَ رُّ))
سوخته شدن، سوختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحرک
تصویر تحرک
جنبیدن، جنبش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحرم
تصویر تحرم
((تَ حَّ رُ))
حرمت داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحری
تصویر تحری
((تَ حَ رِّ))
جستن، حقیقت را جستجو کردن، درنگ کردن، تأمل کردن، پیدا کردن قبله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحریص
تصویر تحریص
((تَ))
آزمند ساختن، برانگیختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحرک
تصویر تحرک
جنبش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحرک
تصویر تحرک
Mobility
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تحرک
تصویر تحرک
мобильность
دیکشنری فارسی به روسی