معنی تحرق - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تحرق
تحرق
- تحرق
- سوخته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در آتش افتادن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تحریق
- تحریق
- به آتش کشیدن به آتش افکندن سوختنسوزانیدن،جمع تحریقات
فرهنگ لغت هوشیار
تحرک
- تحرک
- جنبیدن، حرکت کردن جنباکی جنبیدن، جنبش، انفعال، جمع تحرکات. یا تحرک و سکون. جنبش و آرامش
فرهنگ لغت هوشیار
تحرف
- تحرف
- اریبش (اریب محرف) برگشتن میل کردن بگردیدن، برگشت میل، جمع تحرفات
فرهنگ لغت هوشیار